از وقتي دختر دومم دنيا اومده نميدونم چرا نسبت به اولي اونقدر بي تفاوت شدم فك ميكنم اون خيلي بزرگه و بااااايد همه چي رو متوجه باشه البته ٦ سال و نيمشه
و خيلي ازش توقع دارم كه مثلا سر صدا نكنه صداش درنياد آروم باشه داد ميزنم سرش دارم اذيتش ميكنم حتي دلم نميخواد ديگه زياد بهش محبت كنم احساس بدي دارم اينكه مادر بدي شدم!!نو اومده به بازار...طفلي دخترم
شما كه غريبه نيستين نه اينكه اولي رو دوس نداشته باشما ولي انگار دومي برام عزيزتره!!!بچه ها من إحساسم اعمالم طبيعيه؟؟عذاب وجدان دارم
از طرفي هم دست خودم نيست
تازه دارم ميفهمم ته تغاري كه ميگن عزيزه يعني چييي