2777
2789
عنوان

بهترین یا سخت ترین قسمت دوران بارداریتون رو به خاطر دارید؟

| مشاهده متن کامل بحث + 14298 بازدید | 154 پست

بهترینش وقتی بود که اولین بچه م بدنیا اومد

بدترین وقتی بود که دومین بچه م بدنیا اومد ولی نیاوردنش پیشم...چون مشکل خیلی بزرگی داشت...انشاالله هیچ مادری اون روز رو نبینه

یکی دیگه از بدترین روزام این بود که سر بچه سومم با کلی اصرار و خواهش که همسرم قبول کنه باردار بشم،وقتی باردار شدم سقط شد...همین امروز😭😭

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 


یکی از سختی های دوران بارداری انجام خریدهاییه که ضروریه. خرید اینترنتی خیلی آسونتره اما گاهی گرونتر درمیاد. اما من یه سایتی رو دیدم که هم تخفیف میذاره هم بعد از خرید اینترنتی، بخشی از پول رو نقدی برمیگردونه! تجربه ی خرید ازش خیلی جالبه چون هم فروشگاه های کودکش معتبر هستن هم بعد از خرید پول نقد میاد به حساب مشتری. لینک سایتشون اینه https://cashineh.com/

لطفا خاطرات بد بارداری رو با ارائه راه حل بگید تا برای سایر دوستانی که این مسئله مشابه رو دارند راهک ...

وقتی دخترم رو ۳ هفته باردار بودم شوهرم ابله مرغون گرفت خیییییلی روزای بدی بود چیزایی که توی اینترنت درمورد خطرات آبله مرغان برای بارداری نوشته بود دیونه ام میکرد ۲ هفته از شوهرم جدا شدم توی این ۲ هفته تنها راه ارتباطیمون تل گرام و تلفن بود من ازمایش دادم دیدن کودکی گرفتم ولی بازم دکتر میگفت ریسک داره تمام شهرا رو دنبال واکسن گشتم که بزنم ولی نبود که نبود بعد دوهفته رفتم خونه  پسرمم آبله مرغون گرفت دیگه نمیتونستم از اون جدا بشم گفتم خدایا پناه بر خودت ولی تا آخر بارداری همش میگفتم خدایا بچم سالم باشه . خداروشکر الان دخترم ۲ سالشه

خدا همیشه آنلاینه ....فقط بهش پیام بده☺☺😍😍😍

من دو تا سقط داشتم بدترین لحظات بارداری سومم سه ماه اول بود که به خاطر خونریزی تهدید به سقط بودم و شب و روز کارم گریه بود. لحظه خوشحالی وقتی بود که سونو قلب انجام شد و جنین با قلب دیده شد و نور امید در من دمیده شد. لحظه های تکون خوردن جنین و سکسکه های جنین بهترین لحظات بود و لحظه زایمان که طبیعی بودم ولی با اپیدورال برای همین لحظه زور زدن درد نداشتم بعد از یک ربع زور زدن بچه اومد بیرون 😊😊😊

یکی اومد با احساسم بازی کنه گفتم گزارشگر خیابانیه بیخیال شد! 😆😆
نمیخوام خاطرات بدشو دوباره مرور کنم دارم تلاش میکنم فراموش کنم.  شیرین ترینشم شنیدن صدای قلب دخ ...

واای مینا قری جون چه قدر خوشحالم بارداری دومت به سلامتی گرفت ایشالله به سلامتی زایمان کنی من سقط تو رو یادم هست خیلی برات ناراحت شدم آخه خودم هم دو تا سقط داشتم. خدا رو شکر دوباره باردار شدی منم دختر دارم😊😊 

راستی من قبلا عضو سایت بودم کاربر قدیمی هستم در لباس نو. کاربری قبلیم ترکید😃😃

یکی اومد با احساسم بازی کنه گفتم گزارشگر خیابانیه بیخیال شد! 😆😆

راستی استارتر شما مونا تهرانی معروف هستید؟ صاحاب نی نی سایت😁😁

کاش شما و نی نی یارها می یومدین تاپیک های خوب می زدید مثل این که پر بازدید بشه تاپیکهای مسخره سرکاری داستان و خیانت و...پربازدید نره سایت یه کم از حالت خاله زنکی دربیاد

یکی اومد با احساسم بازی کنه گفتم گزارشگر خیابانیه بیخیال شد! 😆😆
واای مینا قری جون چه قدر خوشحالم بارداری دومت به سلامتی گرفت ایشالله به سلامتی زایمان کنی من سقط تو ...


سلام عزیزم ممنونم خدا دختر گلتو حفظ کنه.  اره خداروشکر تا الان خوب پیش رفته انشاالله تا اخرش خوب پیش بره مردم از بس استرس کشیدم . 

خوشحال میشم اگه بدونم کاربری قبلیت چی بود عزیزم؟

مینا قری هستم
سلام عزیزم ممنونم خدا دختر گلتو حفظ کنه.  اره خداروشکر تا الان خوب پیش رفته انشاالله تا اخرش خو ...


من معروف نبودم اصلا. سایش بودم.

ایشالله به سلامتی دخترت رو بغل بگیری😊😊😊

یکی اومد با احساسم بازی کنه گفتم گزارشگر خیابانیه بیخیال شد! 😆😆

من توبارداریم از طرف شوهرم خیلی اذیت شدم نذاشت دوران خوشی با پسرم داشته باشم طفلکی تو دلم چقدر استرس بهش وارد کردم فقط یه چیزی رو که خیلی دوست داشتم این بود صبح ها اگه دیر بیدارمیشدم پسرکوچولوم با تکوناش بیدارمیکرد میفهمیدم گرسنه ش شده واینکه تاهفته32نمیدونستم جنسیتش چیه سونوهای قبلی دکترا هرچی تلاش کردن پسرم خجالت میکشید خودشو قایم میکرد خیلی بدخورد توذوقم تا 32هفتگی نی نی جونم یا کوچولوی مامان فرشته مامان صداش میکردم مامان جونا وقتی میرید واس سونو یه چیز شیرین بخورید و قبل نوبتتون یکم راه برید تابچه تکون بخوره جنسیتش مشخص بشه

بدترین حالت تهوع و بیزاری از شریک زندگیته .

من در دوران بارداری اصلا نمی تونستم تحملش کنم . شوهرم هم مغرورو متعصب رو خانوادش . منم  بیزار از اون و خانوادش . تا حد طلاق رفتیم .

الان دیگه فهمیده حتی یه هفته مونده به قاعدگیم حالم بد میشه و عصبی میشم . اصلا حوصلشو ندارم . سعی می کنه خبر مرگش درکم کنه 😆😆😆. الانم همون حس رو دارم . به شدت حالم بد میشه . تپش قلب  و خستگی شدید پیدا می کنم وقتی می بینمش . دلم می خواد رفع بشه  اگه میشه راه حلی بدید ممنون .

البته همه این حس ها پیش زمینه هم داره . همسرم به مادرش  رسیدگی می کنه و  من درک می کنم وظیفش ولی گاهی بیشتر از حد میشه که من  رو خسته می کنه . هم حس گناه که اونو منع کنم و هم حس ناراحتی که نادیده گرفته میشم .

عزیزم میشه بگین مسمومیت و هفته چندم گرفتین؟ علایمش چی بود ؟

اولین روز از هفته 35 سزارین اورژانسی داشتم...از چند روز،قبلش علایمم دیگه جدی شده بود و ظهر همون روز دیگه بیشترین میزان فشار خون رو داشتم 

علایمش فشار خون، دفع پروتیین ، ورم 

وصف رخساره خورشید ز خفاش مپرس  دوست عزیز لطفا متن امضاء من رو بخونید نی نی سایتی گرامی لطفا اگر با کامنتهای من مخالفتی داشتید احساستون رو کنترل کنید و من رو ریپلای نکنید مگر اینکه مستقیما شما رو مخاطب قرار داده باشم یا استارتر تاپیکی باشید که توش پست گذاشتم ، من مایل نیستم هیچ بحث و تبادل نظری با مخالفانم داشته باشم مگر اینکه خودم اعلام آمادگی کنم پس خودتون رو خسته نکنید و با اجتناب از هر بحث بیهوده ای در حق اعصاب و شخصیت من و خودتون لطف بزرگی بفرمایید
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

آنفولانزا

13mh | 23 ثانیه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز