2777
2789
عنوان

کسی بوده که خانوادش درگیر بیماری سرطان باشن

| مشاهده متن کامل بحث + 281481 بازدید | 984 پست

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 





دل تکونی از خونه تکونی واجب ترِه
دلتو بتکون
از حرفا
بُغضا
آدما
دلتو بتکون از هرچی که تو این یک سال ...
یادش دلتو به درد آورد
از خاطره هایی که گریه هاش بیشتر از خنده هاش بود
از نفهمیدنِ اونایی که همیشه فهمیدیشون
دلتو بتکون از کوتاهی های خودت
اگه با یه
"ببخشید! من هم مقصر بودم" یکی رو آروم می کنی
آرومش کن
دلتو بتکون.. یه نفسِ عمیق بکش
سلام بده به بهار
به اتفاقای خوب
به خودت قول بده تو سالِ جدید
بیشتر دوست داشته باشی
بیشتر باشی
بیشتر بخندی.......
سلام به همه
بچه ها بلاخره بابای عزیزم از پیشمون رفت و بعد از دو سال زجر کشیدن اروم خوابید
دوشنبه گذشته فوت کردن ،اصلااااااا باورمون نمیشه
تمام این دو سال یک طرف و سه روز اخر یه طرف
الان که عکس قدیمش رو میبینم باور نمیکنم این همون بابا باشه
خدایا این درد رو به دشمن هم نده
روزی که رفت تا صبح ناله و گریه میکرد و نفسش که نگو مثل اب قلیون صدا میداد
همه خواب بودیم و همسرم تا ساعت ٤ صبح بالا سرش بود
ساعت ٨ اینا بیدار شدم و داشتم به پسرم شیر میدادم دیدم صدای نفسای بابام نمیاد چون خیلییی بلند بود ،پاشدم رفتم دیدم قفسه سینش تکون نمیخوره ولی کمی فکش تکون میخورد
همه خواب بودن ولی مامانم تو اشپزخونه مشغول بود با فاصله یک متری
ولی متوجه نشده بود دیدم بله دیگه راحت شد
باورتون نمیشه دعا میکردیم که بره و انقدر اذیت نشه
خدا یک صبری به مامانم داده واقعا مثال زدنی
من و خواهرم هم همینطور واسش خوشحالیم چون خیلی خوب بود و مومننننن
اخی روزگار بیوفای نامرد
چی بگم دیگه براش دعا کنید و اگر دوست داشتید یه فاتحه نثار روح پاکش کنید
قربونه همتون برم الهی
دوست عزیزم هپی کید جان. فوت پدر عزیزت رو بهت تسلیت میگم.

درسته واسه بازماندگان خیلی سختهههههههههههههههههه

اما مهم اینه که خودش به آامش رسید و از اونهمه درددددددددددددددددددددد راحت شد. خدا بیامرزدش.
دوستای خوبم منم بادردای شمام اشنام .واقعا سخته.خدا انشاالا برای هیچ خانواده ای نیاره.

پدر منم تومور داشت بدترین نوع تومور.خیلی سخت گذشت.خیلی.وقتی میدیدیم که روی تخت بیمارستان با اون حال خرابش چشمش که بهمون میوفتاد میزد زیر گریه دلمون خون میشود.وقتی اسم امام رضارو میاوردیم بدتر میکرد.اخه پدر من خادم امام رضا بود.هنوزم باور نمیکنم که رفته.چقد ارزوها برای منو خواهرم داشت.هنوز منو خواهرم نرفته بودیم خونه خودمون که این ماجراها پیش اومد. بعد از1 هفته رفت کما بیمارستان جوابش کرد. اوردیمش خونه و با دلو جون ازش پرستاری کردیم.از طرف دیگه خانواده بابام میومدن میگفتن ببرینش خانه سالمندان.ببینین چه ادمایی بودن
نگین کسی که رفته تو کما نمیفهمه.بخدا میفهمن.بابای من روی تخت بی حرکت بی حرکت بود فقط چشماشو بازو بسته میکرد اونم در حد خیلی کم.حرفم اصلا نمیزد.یکروز که عموم اومده بود و من تنها بودم دیدم موضوع سالمندانو پیش کشید که من جلوش وایسادم و جوابشو دادم.خداشاهده وقتی رفت .رفتم پیش بابام دیدم اخماش توی هم بود.معلوم بود که ناراحته.

بلاخره بابام یک شبی از این روزای نحس موقع اذان ظهر و روز بعثت پیامبر فوت کرد.شب قبلش شب تا صب بالای سرش قران
خوندم.بعد از فوتش خواهرم خوابشو دید که به خواهرم میگفت من همه حرفاتونو میشنیدم.برای همین میگم میفهمن

خیلی دلم براش تنگ شده.همیشه خدا ادم خوبارو با خودش میبره.
هپی کیدر عزیزم
بهت تسلیت میگم
نگران بابا نباش
رفته جائی که خیلی بهتر از اینجا ازش مراقبت میشه ..
جائی که کوله بار دردشو میزاره زمین و خستگی این زمین زشت رو در میکنه ..
مواظب خودت باش عزیزم ..
شیخی به زنی فاحشه گفتا :مستی!
هرلحظه به دام یک کسی پا بستی
گفتا شیخا! هرآنچه گویی ،هستم
اما تو؟چنان که می نمائی ،هستی؟
مینا جان
خدا رحمت کنه پدرت رو ..
منم فکر میکنم بیمار تو کما صداها رو میشنوه ..
فقط نمیتونه جوابی بده
شیخی به زنی فاحشه گفتا :مستی!
هرلحظه به دام یک کسی پا بستی
گفتا شیخا! هرآنچه گویی ،هستم
اما تو؟چنان که می نمائی ،هستی؟
از دیروز می می ناز هم رفته جائی که خیلی بهتر از اینجاس
خستگی در میکنه و خوب و خوشه
نه دردی نه حسرتی و نه افسوسی
براش خوشحالم ..
شیخی به زنی فاحشه گفتا :مستی!
هرلحظه به دام یک کسی پا بستی
گفتا شیخا! هرآنچه گویی ،هستم
اما تو؟چنان که می نمائی ،هستی؟
امروز میریم مطب دکتر برای تزریق دومین دوره آمپول اوستین
مامان یه ماهی هست رفته خونه خودش
با این که لاغرتر شده و لی روحیه و انرژیش خیلی خیلی بهتره
فکر میکنم کمتر احساس بیماری میکنه
اینجا که بود همش میخوابید
همش رو تخت بود
الان تو خونه خودش خونه تکونی هم کرده :)))
شیخی به زنی فاحشه گفتا :مستی!
هرلحظه به دام یک کسی پا بستی
گفتا شیخا! هرآنچه گویی ،هستم
اما تو؟چنان که می نمائی ،هستی؟
سلام خوشگلای من خوبین . هپی کید جان امیدوارم خدا بهتون صبر بده . و غم اخرتون باشه پدرهای نازنین ما از درد زمینی نجات پیدا کردن و توی اغوش معبودشون آرامش پیدا کردن..

بهاره جان تاپک میمی ناز میرم دلم میگیره از بس همه گریه زاری میکنن چون شرایط این بیمارها رو از نزدیک ندیدن و چیزهایی که ماها دیدیم اونا خداروشکر ندیدن. نمیدونن گاهی نزدیک ترین های آدم ترجیح میدن که عزیزشون آزاد بشه و پر بکشه زجر نکشه.ول ادم جرات نمیکنه حرف بزنه چون همه میریزن سر ادم . میمیناز به جایی که تعلق داشت رفت پیش معبودش در صورتی که همه التماس میکردن بمونه روی زمین نمیدونم واقعا من بعد از شرایط پدرم همه چیزو جوری دیگه میبینم.
سلام عزیزانم امیدوارم سال نو خوبی رو شروع کنید انشالله هیچکس امسال غم نبینه همه بیمارها شفا بگیرن این روزا خیلی کلافه ام اصلا عید بدون پدرم برام غیر قابل هضم خیلی دلتنگشم همش بغض میکنم مثل روزای اول هوایشم پسرم همش میگه مامان چرا اینقدر قیافت غمگینه هیچی نمیگم میگم نه سر درد دارم چیزی نیست خلاصه اینکه داغونم وایییییییییییی خدا کمکمون کنه
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز