2777
2789
عنوان

متولدین خرداد 89

| مشاهده متن کامل بحث + 1150448 بازدید | 24572 پست

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



مثال برخورد نادرست (بجای سوال کردن و پند و اندرز ذاذن) کودک:یک نفر مدادمنو دزدیده مادر:مطمئنی که گمش نکردی؟ کودک: نه نکردم. وقتی داشتم میرفتم حموم روی میزم بود. مادر: خوب وقتی خودت وسایلت رو پخش و پلا میکنی دیگه چه انتظاری داری؟ می دونی تو قبلا هم چیزهایی داشتی که گم شدند بار اولت نیست. صد بار بهت گفتم چیزهای قیمتیت رو توی کشوی میزت بذار. تقصی خودته که گوش نمیکنی. کودک: اوه ولم کن. مادر: بچه نشو. برخورد درست: احساس کودک را با کلمه ای تصدیق کنید:"اوه....هووم.....آفرین" کودک:یک کسی مداد منو دزدیده. مادر: آه؟ کودک: وقتی میرفتم حموم روی میزم گذاشتمش و کسی اونو برداشته. مادر: هووم کودک: این سومین باریه که من مدادم رو گم می کنم. مادر: آها (در حالی که به کودک نگاه می کنه و تمام توجه اش به کودکه) کودک: فهمیدم از این به بعد هر وقت خواستم از اتاقم برم بیرون مدادم رو توی کشوی میزم قایم کنم. مادر: آفرین. در بیان ساده آه....هووم ....آفرین... کمک بسیاری نهفته است. کلماتی شبیه اینها(توام با تصدیق احساساتشان) تشویقی است برای کودک تا افکار و احساسات خود را کشف کند و احتمالا راه حل مشکلات خود را بیابد. مثال برخورد نامناسب (انکار احساسات) کودک: قمری من مرده امروز صبح زنده بود. پدر: حالا عزیزم اینقدر ناراحت نباش. کودک به گریه می افتد پدر: گریه نکن اون فقط یه قمری بود. پدر: بسته دیگه من واست یه قمری دیگه می خرم. کودک: من قمری دیگه ای نمی خوام (گریه کودک شدیدتر میشه) پدر:بسته دیگه عاقل باش. این چه رفتاریه. برخورد مناسب(احساسات کودک را با کلمه ای بیان کنید) کودک: قمری من مرده امروز صبح زنده بود. پدر: وای چه مصیبتی! کودک: اون دوست من بود (در حالی که گریه می کنه) پدر: آدم با از دست دادن دوست خیلی لطمه می بینه کودک: من هر روز به اون غذا میدادم پدر: تو واقعا از اون قمری مواظبت می کردی کودک: من کارای زیادی یادش داده بودم پدر: شما دو تا خیلی همدیگه رو سرگرم میکردین. معمولا والدین چنین پاسخ هایی نمی دهند چون می ترسند اگر به احساسات آنان جواب دهند کارها بدتر شود. اما درست خلاف این است. کودکی که کلماتی برای آنچه تجربه کرده است می شنود، عمیقا آرامش می یابد زیرا می بیند کسی بر احساس باطنی اش آگای یافته. مثال برخورد نامناسب کودک: من سیب زمینی سرخ کرده می خوام مادر: دیگه تموم شده نداریم کودک: من از اونا می خوام من از اونا می خوام مادر: مگه بهت نگفتم که دیگه نداریم بیا کمی پوره سیب زمینی بخور کودک: نمی خوام (گریه) مادر: بچه بازی در نیار در شرایطی که امکانن برآورده کردن خواسته کودکان وجود ندارد هر چه والدین با منطق توضیح دهند کودکان بیشتر اصرار می کنند. برخورد درست: آرزوی کودک را به طور خیالی برآورده کنید کودک: من سیب زمینی سرخ کرده می خوام مادر: کاشکی یه کمی تو خونه داشتم و بهت مبدادم کودک: من ازاونا می خوام مادر: می دونم که تو چقدر دلت می خواد که از اونا داشته باشی کودک: کاشکی حالا اونا رو داشتم مادر: کاشکی منم جادو بلد بودم و از اونا درست میکردم. کودک: خوب حالا میشه یه کمی بهم پوره سیب زمینی بدی. مادر: البته که میشه گاهی اگر کسی درک کند تا چه اندازه دلتان چیزی را می خواهد عدم دسترسی به آن برایتان آسان می شود. حالا شم به 4 روش ممکن می توانید نخستین کمک را به کودک آشفته خود بکنید: با توجه و دقت کامل گوش کنید تائید احساساتشان با ادای کلمه ای با نام گذاری بر احساسشان با برآورده کردن آرزوهایشان به صورت خیالی ولی مهم تر از گفتن هر کلمه ای طرز برخورد ماستاگر برخورد ما با کودک بخشی از همدردی عمیق ما نباشد کودک اظهارات ما را حمل بر دروغ خواهد کرد.کلمات ما هنگامی با احساس واقعی همدردی القا می شود که هدف آن به دست آوردن دل کودک باشد. در بین 4 روش مشکلترینشان گوش دادن به احساسات و عواطف کودکان است.
خوب باز خوبه وایب هست و یه خبری ازتون میگیرم سمیه جون سلام خدا بد نده.. مثل ابنکه پدرت بیماریتان بستری بوده... انشالله که حالش خوب باشه فریبا جون من هم از اول تابیتون کلاسای نقاشی و کلاژ کانون می برمش ... اگه میخواهی باید زودتر بری ثبت نام چون فکر کنم ترم بعدیشون پایبزه... یعنی دوره هاش سه ماهست ال بهار خانوم مهد مژده رو من رفتم... اصلا چیز تعریفی نبود... خیای مهدای بهتری تو شهرک هستند... کی مژده رو پیشنهاد داده....نمی دونم از نزدیک دیدی یا نه!!! ولی اصلا جای تعریعی نیست لهی جون چه خوب کههمچنان کتابهای تربیتی رو میخونی... من کهکلا ببی حوصله شدم
سلاممممم سمیه اره واقعا کتاب خوبیه ،من که یه عالمه کتاب ریختم جلوم و تند تند دارم میخونم ،خیلی وقته نخونده بودم و یادم رفته بود این کتابم سه جلده،من فعلا جلد اولش رو خریدم قرار استخر رو ردیف کنیم؟؟باید چک کنیم ببینیم ساعاتش و روزاش برای خانوما کی هست تو ماه رمضون نازی جون حق با توئه و خوب ما راحتتر میتونیم مهد بچه ها رو انتخاب کنیم ولی خوب شما هم کار بزرگی میکنین که حضورتون رو تو اجتماع کم نکردین مهد جدید کیمیا هم واقعا بهتر از قبلیه ولی من همچنان با کیمیا موقع جدا شدن مشکل دارم ولی به محض اینکه میره تو کلاس از تو دوربین میبینمش که کاملا عادی میشه و شروع به بازی با بچه ها میکنه هر روزم که میرم دنبالش بهم قول میده که فردا قشنگ خداحافظی کنه و بره ولی باز یادش میره،خخخخخ بهی جون دستت درد نکنه واقعا به خاطر زحمت تایپ کردن مطالب مفید کتاب که واقعا عالی و مفید هستن کاش اویزه گوشمون بشه و بتونیم بهش عمل کنیم فریبا جون منم اتفاقا تو فکر کلاسای کانون هستم ولی تنبلی میکنم و هی امروز وفردا میکنم کار خوبی میکنی که این کلاسا رو برای نفس شروع کردی و میخوای ادامه بدی شاید از مهد هم بهتر باشه ،فقط زحمت رفت امد از این کلاس به اون کلاس یه کم سخته صنم جون یه سر بهمون بزن ،دلمون تنگ شده برای پستات منیره جون تو کجا موندی اخه خبری ازت نیست مهتاب جون والا بیحالی تو این روزا طبیعیه،گرما و روزه داری و .... بازم تو خوب بدو بدو داری خوب شد گفتی برای کلاسای کانون،منم زودتر میام یه سر میزنم ببینم چطوره
الهی مادرم را از ان کسانی قرار بده که آتش به انها خواهد گفت گذر کن همانا نور تو نور مرا خاموش کرد.بهشت به او خواهد گفت وارد شو که همانا دلتنگ تو بودم قبل از انکه حتی ببینمت...
مامان بهار عزیز برای ایجاد تبادل نظر باید یری تو قسمت تبادل نظر و تو هر بخشی که خواستی سوالتو ایجاد کنی وارد بشی بالای صفحش ایجاد تبادل نظر جدید نوشته که باید انتخاب کنی و موضوعتو توش بنویسی امیدوارم به دردت بخوره
الهی مادرم را از ان کسانی قرار بده که آتش به انها خواهد گفت گذر کن همانا نور تو نور مرا خاموش کرد.بهشت به او خواهد گفت وارد شو که همانا دلتنگ تو بودم قبل از انکه حتی ببینمت...
سلام به همه دوستای گلم خوشحالم که همگی خوبید و اینجا بودین..حالا که شما هستید...من نبودم...منم کمی سرم شلوغ بود بهی منظورم از تایپ..نوشتن همین مطالبی بود که اینجا میذاری که متوجه شدم تایپشون می کنی...واقعا دستت درد نکنه هم بایت تایپ و هم بابت انتخابشون...واقعا آموزنده بود این مطالب اخر و بچه ها و حتی بزرگترها به تایید نیاز دارن موقع حرف زدن خود من بارها و بارها باهاش برخورد کردم ولی تو اون لحظه یادم میره رعایت کنم....ولی این مطالب باعث میشه ادم دقت بیشتری بکنه...مثلا سورنا هم اصلا دوست نداره وقتی داره حرف میزنه ادم حواسش جای دیگه هم باشه و خیلی عصبانی میشه و تازه میگه برای تاییدش اوهوم نگم و حتما بگم بله......اینم از تجربه من فریبا روزه گرفتن هم تو این هوا واقعا سخته و حق داری خسته و بی حال بشی در مورد خونه پدربزرگ مادربزرگ ها هم دقیقا حق با توئه.... چقدر خوب که کلاس های نفس رو همچنان داری ادامه میدی و این همه دوست داره و پیشرفت کرده برای عکسها هم چشم هر وقت فرصت شد میذارم....ولی چون شماها همه عکسها رو تو وایبر میذاریم منم فعلا تنبیهتون می کنم عکس نمیذارم براتون.....هاهاهاها لیلا برای استخر اره حتما جور کنیم..روزها که باید همون روزهای زوج باشه ولی سانسش رو دقیق نمیدونم حدس می زنم 9 تا 10 و نیم باشه..به نظرم دوشنبه یا چهارشنبه خوبه..مخصوصا اگر نازی و منیره هم بخوان بیان همون چهارشنبه باید براشون بهتر باشه...ولی من با هر روزی باشه مشکلی ندارم این کتاب هم به نظر می رسه واقعا عالیه..خیلی کار خوبی کردی داری می خونی...منم باید برم بخرم هرچند تو خوندن کتاب خیلی تنبل شدم....خوب دیگه معلومه وقتم برای چی صرف میشه...هاهاهاها برای کیمیا هم وقتی خودت میدونی بعد از جدا شدن مشکلی نداره نشون میده اون کارش همون جوری که مشاور گفته برای جلب توجهه...ولی حست رو می فهمم ادم ناراحت میشه سودابه ممنونم...اره پدرم بیمارستان بود...که مرخص شد و دیگه حالش خوبه.... چه خوب که کلاسهای نقاشی کانون می بری سوزن رو..از کلاسهاش راضی هستی؟ مامان کامی تو هم حسابی کم پیدا شدی...کجایی دختر؟ صنم تو هم بیا از خودت بهمون خبر بده....
سلام به همه دوستانم سمیه جون به خاطر ماه رمضون یه کمی برنامه هامون به هم ریخته،البته ما به هم ریختیم،و تا بیایم بهش عادت کنیم تموم شده صبح ها که محمد حسین میره کلاس،منم میرم دفتر،تا ظهر که زمان زود میگذره،تا بیایم خونه نماز بخونیم و محمد حسین غذا بخوره،بعدش هم تا افطار میخوابیم،بعد از افطار هم نمیتونیم تکون بخوربم،تا کمی نفسمون بالا بیاد باید سحر درست کنیم،معمولا تا اذان صبح بیداریم،نماز میخونیم و میخوابیم........حالا خداییش دیگه وقتی واسه کارای دیگه میمونه؟ راستی خوش به حالتون دسته جمعی استخر خیلی کیف میده.
  مردادی  
سلام به همه دوستای گل مامان کامی اره خوب واقعا سخته و حق داری که وقت کم بیاری....اما بازم ممنون که اومدی از خودت خبر دادی....راستی محمد حسین رو چه کلاسی می بری؟ استخر هم اره جات خالیه حسابی...دسته جمعی خیلی مزه میده..پارسال ماه رمضون هم رفتیم و چون شبه یه جور خاصیه و حس خیلی خوبی داره.... راستی بچه ها برنامه دیشب ماه عسل رو نمیدونم دیدید یا نه....به نظرم بهترین برنامه ای بود که تا حالا پخش کرده بود.....من یک ساعت بعد برنامه هم فقط گریه کردم.....واقعا تاثیرگذار بود .....
سلام به همه دوستان امیدوارم همگی خوب و خوش باشین بهی جون ممنون بابت همه مطالبی که میذاری ، من چند بار این بروخوردهای درست اون کتاب رو اجرا کردم خوب بود ولی مثلا تو یه موردی جواب نداد ،‌همونی که سیب زمینی سرخ کرده میخواد بچه ... همش میگفت من الان اونو میخوام البته فکر میکنم شرایطی که بچه ها توش هستن هم تاثیر داره مثلا وقتی خوابشون میاد هرچی هم که برخوردما درست باشه اصلا جواب نمیده لیلا جون آره دیگه کلا هر روشی و هرکاری معیب و مزیتهایی برای خودش داره و تو شرایط مختلف انگار اولویتهاش کمرنگ و پررنگ میشن من گاهی واقعا دلم میخواد خودم هستی رو کلاسهای مختلف و مهد ببرم و باهم باشیم که قطعا با این اوضاع کاریم اصلا نمیشه و وقتی هم زیاد به موضوع فکر میکنم بازم به شرایط فعلیم قانعم و راضی میشم برای کیمیا هم اصلا نگران نباش هستی هم یه مدتی از مهدش رو اینطوری بود یعنی تو خونه گریه میکرد که نمیرم ولی بعد اونجا که تو دوربین میدیدم خیلی هم عادی بود ،‌وروجکها فقط خودشون رو برای مالوس میکنن یه سوال دارم ازتون .... هستی چند روزه همش میپرسه چرا فرشته ها رو نمیبینیم ؟؟ همش داره بهشون فکر میکنه ، شما باشین چی جواب میدین؟؟ آخر هفته خوبی داشته باشین
سلام دو ستان نیروانا جون حق با توئه روزه داری سخته من تا مدتی که هیچی نمیخورم خوبم افطار که میکنم حالم بد میشه دوست گلم دلت میاد تنبیه کنی اخه وایبر از تنبلی تایپه بیشتر کپی جکه تا خبر گرفتن از احوالات همدیگه منکه اینجا رو از همه چی بیشتر دوست دارم نبینم ناراحت بشی به فکر تنبیه بیافتی برنامه دیروز ماه عسل رو هم اتفاقی دیدم خیلی عالی بود خیلی قشنگ خدایی جزو نمونه های نادر مردای خوب بود در حالیکه مرد خوش قیافه ای هم بود تو این دوره زمونه اینجور ادما کم پیدا میشن منم خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم ولی به جز دیروز ماه عسل امروز اصلا به دلم نمیشینه موضوع هاش برام جذاب نیست یکم هم از رفتار امسال مجریش خوشم نمیاد همیشه یه خرده مغرور بوده ولی این غرور امسال تو برنامه اش خیلی زیاد شده یه نگاه از بالا به مهمونا داره حرفاش رنگ خودخواهی داره البته این موضوع فقط برای ماه عسل نیست چند تا اجرای دیگه هم داشت که تو یکی واقعا بد صحبت کرد حالا یه جک از فضای وایبر رو داشته باش در مورد ماه عسل اون موسسه ای که ایران رو دومین کشور افسرده معرفی کرده مطمئنا برنامه ماه عسل رو ندیده بودن و گر نه لیاقت ما اولین کشور بوده برای استخر هم فیکس کنید خیلی دوست دارم بیام احتمالا من بیشتر پیش بچه ها میمونم چون خیلی وقته نرفتم مهتاب جون ممنون در مورد کانون دیروز رفتم شعبه رسالت ولی گفت کلاساش فقط زبانه اونم برای بزرگسالان شعبه تهرانپارس هم فکر کنم پر شده فکر کنم تا پاییز باید صبر کنم لیلا جون چه کتابایی گرفتی خوبه ؟ اسماشو بنویس شاید منم رفتم بخرم هر چند زیاد کتابای اینطوری دوست ندارم بهی جون عزیزم خوبی ؟ بیتای مهربون چطوره پیشرفتش تو مهد چطوره؟ با گرما چی کار میکنی شنیدم اونجا خیلی گرم شده ما هم افتادیم تو تکاپوی عروسی این هفته که میاد احتمالا بریم برای چیدن جهاز تا قبل از شبای احیا تموم بشه پنجشنبه هم قرار خونه خواهر شوهر برای افطاری و کارتای عروسی رو نوشتن جمع بشیم اعتقاد دارن دست همسری سبکه بچه ها کسی ارایشگاه خوب با قیمت مناسب سرتغ داره که کار رنگش خوب باشه بعدشم نمیدونم چه رنگی کنم بهتر میشه راهنمایی میخوام
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز