وقتی ازدواج کردم خودمو خوشبخت ترین زن روی زمین میدونستم شوهرم از یه خونواده مرفه سطح فرهنگی بالا واز یک خانواده کم جمعیت واصیل اخلاق ورفتار شوهرم خیلی خوب .ولی بعد از یه مدتی که از زندگی مشترکمون گذشت به رفتارش شک کردم بعد از چند ماه تحقیق ومشاوره بالاخره متوجه اعتیاد شوهرم شدم. شوهرم تمام خصوصیات خوب داشت مودب .باحیا .صبور.شاید باور نکنید توی این 3سال که باهاش زندگی کردم یکبارم بهم توهین نکرده . خوب اولش که فهمیدم تصمیم گرفتم پا روی همه چی بذارم طلاق بگیرم ولی به این نتیجه رسیدم که این راه حل خوبی نیست .خوب موندم و خیلی مبارزه کردم .وبه هر دری زدم تا خداوند مهربان خدایی که هیچ کارش بی حکمت نیست راهی جلوی پای من وشوهرم گذاشت که بتونیم خودمونو پیدا کنیم
شوهرم الان تحت درمان نه با قرص نه با دارو نه باسم زدایی
ارامش ازدست رفته داره به زند گی ما برمیگرده.من هم یه روزی از این ترس داشتم که نکنه کسی از اعتیاد شوهرم با خبر بشه .ولی وقتی توی این راه قدم برداشتیم با موضوع اعتیاد شوهرم کنار اومدم اونم تصمیم به درمان گرفته .منم یه روزی به یه ادم معتاد به چشم یه آدم خیلی بدنگاه میکردم آدمی که جاش توی خرابه هاس ولی الان فهمیدم که اون یه بیماره ومیتونه خوب بشه