2777
2789
عنوان

همه مامانهائی که کوچولوی متولد 85 دارن بیان با هم آشنا بشیم

| مشاهده متن کامل بحث + 752708 بازدید | 19721 پست
اگه موافقین هر روز اگه فرصت کردین یه گزارش روزانه از کارهای بچه هامون بدین مثلا چه غذائیی خوردن چه بازیهائی کردن و چی یاد گرفتن ... اینجوری می تونیم در پیشرفت بچه ها به هم کمک کنیم هر کی موافقه دستهاش بالا
سلام منم موافقم با پیشنهادت من به امیرعلی همه چیز میدم که بخور فقط هلهله نمیدم از لحاظه بازیهام میبرمش توی پارک که بعضی‌ کنه یا کارتن میبینه یا خودشو با اسباب بعضیهاش مشغول می‌کنه من بعضی‌ اوقات باهاش پازل بعضی‌ می‌کنم یا نقّاشی

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 


برنامه دیروز جاستین
صبحانه پنکیک و شیر خورد میانوعده بستنی ناهار پلو میگو عصرانه باز پلو میگو و شیر و میوه شام پلو مرغ و آب هویچ بستنی
رفتیم دوچرخه سواری و پارک. کارتون نگاه کرد و با اسباب بازیهاش بازی کرد قبل از شام کاردستی با هم درست کردیم و چسبوندیم به در یخچال
برنامه گل پسر من پوریا
چون سرماخوردگی داشت خودش گفت بریم دکتر مطب هم تعطیل بود رفتیم بیمارستان لاله پیش دکتر خودش بعد هم رفتیم خونه خواهرم ساعت 12 صبحانه اش رو خورد نهار دیگه نخورد با اسبازیهای پسر خاله اش بازی کرد ولی خونشون رو به هم نریخت هرچیزی هم که میخواست اجازه میگرفت میان وعده هم چیزی نخورد ساعت 5 هم رفتیم پارک وفقط اسب سوار شد واسباب بازی های دیگه رو سوار نشد نوبت رو هم رعایت میکرد وقتی هم باباش گفت بریم خونه حرفش رو گوش کرد تو ماشین هم خوابید تا ساعت8وبعد باهم نقاشی کردیم وغذا شو خورد دوباره نقاشی وماشین بازی چون خیلی خوابیده بود خوابش نمی اومد به من گفت من میخوام بیدار باشم وخیلی دیر خوابید بعد هم تلویزیون موسیقی پخش میکرد وآقای رو نشون میداد که خطاطی میکرد که پوریا محو تماشای اون شد وچشم ازاون برنمی داشت کم کم خوابش گرفت طبق معمول هم گفت قصه شنگول منگول رو بگو خوابش برد
اشکان معمولا شبها سعی میکنه تا 12 بیدار باشه اگه بعد از ظهر نخوابه شب 10 11 خوابش میبره صبح ها 9/5 10 بیدار میشه صبحانه نون پنیر چایی یا کورن فلکس با شیر میخوره نهار حتما پلو یا ماکارونی.ماهی و زرشک پلو با مرغ و خیلی دوست داره.در طول روز یه لیتر شیرو هم میخوره اما با شیشه! بعضی وقتا شام ساندویچ بهش میدم. بچه ها من خیلی عذاب وجدان دارم حس میکنم زیاد به اشکان نمیرسم حوصله بازی باهاشو ندارم...دلم میخواست خیلی بهش برسم ... الان هم رفته حموم و داره آب بازی میکنه. راستی کف خونه ما پپپپپپر اسباب بازیه هی من جمع میکنم 1 ثانیه بعدش میاد رو زمین! شما هم همین مشکلو دارین؟
سلام لادن جان منم مشکل شما رو در مورد نامرتب بون خونه دارم تمام مدت هر چی بهار می ریخت باید پشت سرش جمع می کردم ولی امروز دیگه قاطعیت به خرج دادم و بهش گفتم هر چیز اضافه ای که توی اتاقش باشه رو جمع می کم و دیگه بهش نمی دم که تا یه حدودی نه کامل جواب داد و تا جایی که تونست تمیز کرد البته بعد از کلی گریه منم دیگه چون روز اول بود زیاد سخت نگرفتم و وقتی دیدم داره جمع و جور می کنه کمکش کردم از فردا هم تصمیم دارم همین کارو بکنم فقط برای این که گریه نکنه و تشویق بشه تصمیم دارم بهش جایزه بدم امروز تو یه کتاب روانشناسی در همین مورد می خوندم که برای این که بچه ها تشویق به جمع و جور کردن وسایلشون بشن براشون این کار رو به صورت بازی در بیارید مثلا بگید مسابقه می ذاریم هر کس زودتر اتاقش رو تمیز کرد جایزه می گیره یا یه چیزای این جوری
شما راهنمایی کنید من چه کار کنم ؟پوریا پسر خوبیه ودر کل با پسرهای دیگه مقایسه که میکنم شیطنتش کمتره مخصوصا وقتی من کنارش نیستم خیلی مودب وخوبه مهمترین مشکل من غذا وخواب پوریاست که خیلی هم حرص میخورم مثلا همین دیشب چند بار از کنار سفره بلند شد ورفت سراغ بازی نهایت 3تا4قاشق خورد با ادا کلک ومنت کشی وبازی دراوردن بعد گفت سیر شدم خوابم میاد منم بردم که بخوابونمش بهانه هاش شروع شد آب میخوام بعد جیش دارم پی پی دارم لباسم رو عوض کن یا اینکه مامان دستم رو نشستی کتابم رو کجا گذاشتی خلاصه من دیگه خسته شدم وبرقهارو خاموش کردم حالا میگه گشنمه منم حسابی قاطی کردم گفتم تا صبح هم گریه کنی غذا نمیدم باید سر شام غذاتو میخوردی زد زیر گریه منم سرش داد زدم که باباش به من تشر زد که چرا با بچه اینطوری صحبت میکنی وخوب بچه است دیگه ساعت غذاش مشخص نیست ولی این عادت هرشبش شده بعدکه غذا خورد گفت من میخوابم باورتون نمیشه خوابیدن ما از ساعت 9 شروع شد وآقا ساعت 5/11خوابید نمیدونم چه کار کنم درمونده شدم فکرمیکنم مقصر خودم هستم
نارسیس جون من هم وضعیت مشابهی دارم هم از نظر خواب و هم غذا خوردن ولی فکر میکنم بهترین حالت برای خواب اینه که بچه کاملا خسته باشد و انرژیش تمام شده باشه.و در مورد غذا هم بقول مامانم باید بگذاریم خوب گرسنه شوند .من هم چون کیانا مهد میره چند شب سعی کردم زودتر بخوابونمش ولی واقعا ساعت 9 رفتیم برای خواب ساعت 30/11 خوابید برای همین دیگه زورش نمیکنم تا 10 شب و سعی میکنمخسته اش کنم.
کتی جون بارها امتحان کردیم میبریم پارک حسابی بازی کنه وخسته بشه ولی وقتی میاد خونه هم پیداست که خیلی خوابش میاد ولی دوست نداره بخوابه اگه برقهارو خاموش نکنیم وتاهروقت که مانخوابیم اونم نمیخوابه درمورد غذا هم ازساعت 4دیگه هیچی بهش نمیدم تا گرسنه اش بشه وغذا بخوره ولی اون چیزهای دیگه رو به غذا ترجیح میده مثلا شیر هروقت گرسنه میشد شیر میخواست گاهی وقتها تو یک روز یه شیشه شیر کامل رو میخورد به زور از سرش انداختم الان روزی 2لیوان میخوره
بعضیها میگن رفتار بچه تو این سن اینطوری هست واین امری طبیعی هست
دیگه نمیدونم چکارکنم فقط باید تحملم رو بیشتر کنم وصبر داشته باشم
دیشب حمومش کردم براش قصه گفتم ولی با یه قصه راضی نشد وبالاخره چند تا قصه براش گفتم وخودم هی وسطهاش خوابم میبرد که صدام میزد ویه بارم وسط قصه حرفهایی که تو اداره به همکارم میخواستم بگم رو گفتم که پوریا فهمید وگفت مامان چرا اینجوری قصه میگی حالا خوبه باباش تو اتاق نبود وگرنه کلی به من میخندید
مامانای 85 کجایین؟
من دارم با پوریا حروف انگلیسی وعدد ورنگ رو کار میکنم خیلی علاقه نشون میده زیاد تو ذهنش نمیمونه ولی هینکه با شکل وصداشون آشنا بشه کافیه وزیاد اذیتش نمیکنم مثلا وقتی میخواد عددهارو بشماره جابجا میگه دیشب ماشین حساب باباش رو آورده عددها رو نشون میده میپرسه مامان این چنده
اگه کسی تو این زمینه تجربه داره لطفا اینجا بزاره تا بقیه هم استفاده کنند مهدشون کلاس زبان گذاشته نمیدونم اسمش رو بنو یسم یا نه
نارسیس جون مگه با شکل اعداد فارسی آشناست که داری باهاش انگلیس کار می کنی؟ پرنیان من 1 تا ده رو فقط بلده بشماره تازه آخراش رو هم کمی جابجا می گه.

رنگ انگلیسی کار می کنی ؟؟ خیلی عالیه خوش به حال پوریا جون من که از صب تا شب سرکارم طفلی بچه هام.

مهد هم نمی رن ، فعلا .
سلام دوستای خوبم من بهار رو گذاشتم مهد امروز روز اولشه گریه نکرد و خیلی هم از این که با بچه های دیگه ست خوشش اومد ولی یه مشکل بزرگ هست که اصلا پیش بینیش نکرده بودم خودمممممممممم دلم براش تنگ شده تا حالا اصلا این همه ازش دور نبودم یادم رفته بهار که دنیا نیومده بود روزم رو چطوری می گذروندم مامانا کمکککککککککککک
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز