ای جان
عزیزم
از این خاطرات زیاد دارم
مثلا رفته بودم اولین بار مطب دکتر تهرانی از ساعت ۴ اونجا بودیم ۹ رفتیم داخل سری سری آدمهای مختلف کنار من مینشستن ورود آقایونم ممنوع بود تا شب با شیش هفت نفر حرف زدم بصورت متناوب
یه خانم بود یه کمی هم داش مشتی بود
گفت چتتتته تو 🤪
گفتم ذخیره ام کمه 😔
گفت خیالی نیست از تخمدانت میکشن همچین بیرون
گفتم مشکل شما چیه ؟
گفت ما سر جمع ۱۵ سال با شوهرم دوست و نامزد و اینا بودم هیچوقت حامله نشدم ازدواج کردیم ننه اش اینا مصبمو درآوردن دیگه نمیدونستن پسر خودشون نمیجنبه چیزش
گفتم چییییییززززششش ؟
گفت بابا این کوفتی اسپرمش 🤣😂😁
یه خانم دیگم داشتم تعریف میکردم گفتم ابن سینا گفته اهدایی منم کلی گریه کردم و چند روز ناراحت بودم
اونم مثلا اومد دلداری بده گفت حق داشتی حق داشتی من اگه شبیه شما بودم بچه از خودم نمیشد خودمو میکشتم😳😳😳😳 🤣😂😁