ممنونم عزيز دلم
بخدا من بيشتر بخاطر اون ناراحتم
اين چند روز كه من همش آمپول داشتم سر ساعت هر جا كه بود خودش رو ميرسوند خونه تا آمپول من رو بزنه صبح ها صبر ميكرد من بيدار شم كه آمپولمو بزنه بعد بره شركت
كلي ذوق و شوق داشت
الان انگار خيلي بهم ريخته است ولي همش داره خودش رو سرگرم چيزاي الكي ميكنه
اينا همه به كنار
فكرشو كن بخاطر يه انتقال فرش كه كنسل شده و نهايتش خدا بخواد سه ماهه ديگه انجام ميشه بلاخره
اگه خداي نكرده انتقالم منفي شه من با اين بشر بايد چيكار كنم
خدا اون روز رو نياره كه حتي نميتونم بهش فك كنم
كيه اون موقع اينو آروم كنه