سلام عزیزم منم دقیقا شرایط شما رو داشتم
ناباروزی با کیست آندومتریوز و یه بچه که همش میگفت من تنها میمونم بچه بیار و ترس های خودم ازاینکه آرزوی بارداری مجدد رو به گور میبرم و شرمندگی جلوشوهرم که صدالبته اصلا چیزی نمیگفت و همش میگفت مگه دست خودت بوده. حتی به جدایی فکر میکردم که شوهرم و بچم به آرزوشون برسن.جواب مردم که چرا بچه تمیاری و بچه ت تنها میمونه که البته از سرمهربانی بود نه زخم زبان.
کیست رو باجراحی برداشتم و با هزار امید انتقال دادم و مطمئن بودم باردار میشم چون ازهمه جهت تلاش کرده بودم،مثبت شدم اما چه مثبت شدنی بتا خوب بالا نمیرفت و دکتر میگفت کازی نمیشه کرد باید صبر کرد ببینیم چی میشه انقدر به خدا التماس کردم که منو از بلاتکلیفی دربیار تا اینکه سقط شد.چندماه استراحت و دوباره رفتم دنبالش و اناقال دوم با امید و نا امیدی که بازم خدا نخواست و اینبار از اول منفی شد.همینکه بلاتکلیف نبودم مثل اولی خوشحال بودم.
حدود یکسال بعد رفتم برای انتقال سوم با همسرم قرار گذاشتیم که اگر اینبار نشد آی وی اف رو ببوسیم بذاریم کنار و بریم دنبال طبیعی که از طریق دوستان اینجا که همه داشتن آزمایش اسپرم شوهراشون رو چک میکردن منم چک کردم و متوحه شدم که شوهرم اصلا طبیعی نمیتونه این یعنی یه درد به دردام اضافه شد که تنها شانسمون آی وی اف هست با کلی نا امیدی انتقال سوم رو شروع کردم که دکتر گفت کیست آندومترویزت برگشته انشاالله کاری نداشته باشه، همه اینا باعث میشد هی از امیدم کمتر بشه تنها چراغ روشن تو دلم خدا بود که اگر اون بخواد میشه واگر نخواد نمیشه حتی اگر هنه فاکتورها درست چیده شده باشن.
انتقال سوم رو انجام دادم با این نیت که تمام بشه بره و من دیگه ریخت مرکز رو نبینم اما به لطف خدا همچنان دارم ریخت مرکز رو میبینم اما به خوبی.
ببخشید طولانی شد
اینهمه گفتم که بدونی تمام حس و حالت طبیعی و همه مون یکی کمتر یکی بیشتر شرایطمون شبیه هست.
زندگی کن و درکنارش به موضوع ناباروری هم بپرداز
تو زندگیت اونقدر پررنگش نکن که زندگی رو از خودت و هسرت و دخترت بگیری. قبل از اینکه مامان اون نی نی آینده باشی مامان دخترت هستی .
زندگی و لذت بردن ازش رو وابسته به فرزند جدید نکن.
خداهست و برای هر کدوم مقدراتی داره. از تو حرکت از خدا برکت