وای شیوا جون از انتقال اول نگو که هنوز با یادش قلبم مچاله میشه💔
۱۴ روز خونه ی بابام بودم نامادریم ازم پرستاری میکرد دستش درد نکنه
سنم پایین بود تجربه نداشتم هیچی..
صبح رفتم آزمایشگاه ظهر جوابشو داداشم رفت بگیره اون موقع شاید داداشم ۱۱ اینا سن داشت
وقتی اومد خونه گفت منفی شده مردم و زنده شدم همسرم نبود
نتونستم گریه کنم بخاطر داداشم حالش خیلی بد بود
رفتم خونمون بخاطر همسرم نتونستم گریه کنم
باورت میشه این بغض لعنتی گیر کرده بود تا چند سال؟
اصلا دیگه بعدش گریم نیومد که نیومد
۳ سال بعد یکم اروم شدم که مجدد رفتم واسه درمان...
انتقال دوم خیلی گریه کردم 😬😂 قشنگ خالی شدم
این انتقال سومم هم اصلا واسم مهم نبود😐😃
قوی شدم :)
فقط دلم واسه زحمت کشی همسرم میسوزه
پول حلالی که در میاره قطره قطره یهو خرج میشه بدون اینکه علت ناباروری مشخص بشه
من از این بی اطلاعی خسته شدم
درسته اسپرم هاش ضعیفه ، ولی خب ملاک نیست برام
حتما یه موضوع بزرگتر هست برای منفی شدن که ازش بی خبرم
ولی خدا هست ...
دیشب یه کلیپ قشنگ راجب خدا دیدم خیلی به دلم نشست تو برنامه کتاب باز شبکه نسیم ازش صحبت شده دکتر مجتبی شکوری
قربون خدا برم فقط باید بسپاری دلتو به حکمتش انقد قشنگ ارومت میکنه...
خدایی که از مادر مهربون تره چطور میتونه درد بنده هاشو ببینه ولی کاری نکنه
مطمئنا مصلحت قشنگی در کاره
من قبلا انقد ارتباط قلبیم با خدا نزدیک نبود
ولی با مشکلاتی که داشتم , که فقط با دست های خدا راه برام باز شد خیلی خیلی نزدیک شدم بهش از نظر قلبی
ایمان دارم به ارزو هام میرسم ولی در زمان مناسبش
خدارو شکر صبرشم بهم داده