نه عزیزم بهم بر نگشتن
عمم میشه هم دختر خاله هم دختر عموی مامانم
یعنی دوتا مادربزگام باهم خواهر
و دوتا اقاجون هام باهم برادر هستن
دیشب انقد گریه کردم چشام باز نمیشه 🥲
الان دلم میخواد مامانم رو ببرم قلبش رو معاینه کنه چون میگه قلبم خیلی سنگینه
ولی حرفمو گوش نمیده
انگار هرچی میگذره حالشون بدتر میشه
دیشب داییم ساعت ۴ خواب مامان بزرگم رو میبینه زنگ میزنه به مامانم بیدارش میکنه😐
من به زور میخوابونمش باز یکی دیگه زنگ میزنه بیدارش میکنه
دعا کن بتونیم تو ساختمون مامانم خونه بگیریم پیشش باشم اینجوری خیال خودم راحت تره
برای زندگی خودمم باید یه برنامه درست بریزم
اینجوری نمیشه
ولی نمیدونم چیکار کنم