واقعا همینه
بتای من ذره ذره میرفت بالا
نمیدونستم به بچم دل ببندم یانه
یه شب سرنماز فقط زجه میزدم و التماس خدا میکردم که زودتر تکلیفم روشن بشه
شوخی نیست که طی ۵۰ روز هر۴۸ساعت بتا دادم
وقتی گفت دارو قطع بشه که سقط بشه اون لحظه انگار دنیا رو بهم دادن
یه روز میگفتن خارج از رحم یه روز میگفتن یه چیز میبینیم مشکوک به ساک
کلی سونو کلی آزمایش. دیگه رگ پیدا نمیشد که ازم خون بگیرن
کلی فشار روحی
همش میگفتم خدایا اگر نمیخواستی بدی همون موقع منفی میشد چرا بلاتکلیفم گذاشتی
الانم که یادم میادداغم میاد