2777
2789
عنوان

بارداری با میکرواینجکشن (icsi) سال 94

| مشاهده متن کامل بحث + 7048255 بازدید | 684648 پست
@zizi92     @sangak     @berenjak     @ماهنده     ...

سلام عزیزم خوبی منم بعضی وقتا خیلی دلم براتون میشه همش میگم یه سر بیام اینجا از بچه ها حال خودشون و بچه هاشونو بپرسم ولی خدا میدونه ک اصلا فرصت نمیشه حتی وقت سر خاروندن ندارم همش از دنیا عقبم و ساعت برای کارام کم میارم😕🙁

خلاصه که پدرم داره در میاد🤕🤕🤕

خودت خوبی دخملت خوبه؟؟؟حرف میزنه دیگه الان آره☺️

از بچه ها خبر داری من همش یادشون میفتم مخصوصا اونهایی که با خودم پارسال باردار بودن و بعد من زایمان کردن؟؟؟ 

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

اوف پس مث خودم زخم خورده ایی😄😄مرسی از مهربونیت و دعای خوبت ایشالا به زودی و با انرژی مثبت مادر میش ...

منم بارها بارها قلبم جایی شکست که خانومای باردار دست کشیدن رو سرم

لباس بچشون رو دادن بهم

برام از کاچی شون اوردن که منم باردار بشم

💔

بنظرم ناباروری سن نمیشناسه ...

اینکه هنوز ۲۴ سالمه ولی ۱۰ ساله از ازدواجم گذشته

اینکه از سن کم رفتم تو درمان وحشتناک ivf

اینکه وقتی بچه بغلشونه و شیر میدن بهش برام آه میکشن قلبم هزار تیکه میشه

وقتی میبینم تو روزه ها مادرشوهرم زار زار گریه میکنه از خدا طلب نوه می‌کنه میخوام بمیرم

وقتی پدرشوهرم میگه لابد درست مراقبت نمیکنی که نمیگیره دیوونه میشم

میدونی ... دلم برای خودم بیشتر میسوزه

اره هممون شرایطمون یکیه

ولی من سنی نداشتم زود افتادم تو این راه پر مصیبت

اون زمانی که من باید درس می‌خوندم و خاله بازی می‌کردم مامان بابام جدا شدن , رفتم زیر دست نامادری 

گفتم چیکار کنم !!!! عه شوهر میکنم راحت میشم

شوهرم ۱۹ سالش بود

هرچی بلا و مصیبت بود سرم اورد میدونی چقدر منو الکی زد؟؟

وای یادم میاد چه تهمت هایی بهم زدن

چرا چون مامان بابام جدا شده بودن

خیلی سخت گیر بود مجبور شدم درسمو ول کنم 

نمیداشت از خونه بیرون برم خانوادمو ببینم

انقد منو زد انقد راهی بیمارستان شدم که حد نداره

تحمل کردم انقد تحمل کردم تا خسته شدم 

اخرین باری که منو زد ۶ سال از زندگیم گذشته بود

همونجا تصمیم گرفتم برم 💔

بدبختی های جدیدم شروع شد

زن بابام متلک مینداخت ، می‌گفت شکمت نیاد بالا

میکفت (ببخشید میگم) کی لبتو خورده باد کرده

سرکار میرفتم انقد گفت تا خونه ی بابام زندانی شدم

گوشیمو گرفت ، حبس بودم تو خونه

گفتم ای بابا حالا چیکار کنم

ولش کن بر میگردم سر زندیگم بعد یکسال 

فقط اینجا شانسم گرفت سعید عوض شد

الان اره ۲۴ سالمه سنی ندارم 

ولی عمیقا خستم زندگی خیلی بهم بدهکاره خیلی

ببخشید نباید میگفتم ولی دلم خیلی پر بود 🥲💔

فقط 25 هفته و 2 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

برای سلامتی داداشم صلوات بفرستید لطفاً🤍✨وَ قسم به صبر.. که تو خداوند رویداد های مَحالی..️ 

منم میترسم 🥺 همش منتظرم درد هم دارم 

الهی بمیرم 🥺

بیا بغلم عشقم🫂

پریود شدی کاچی زیاد بخور 

فقط 25 هفته و 2 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

برای سلامتی داداشم صلوات بفرستید لطفاً🤍✨وَ قسم به صبر.. که تو خداوند رویداد های مَحالی..️ 

دختر چه کار کردی بیا از خودت خبر بده


سلام عزیزم 

منم بالاخره ساعت چهار و نیم انتقال دادم. یدونه سه روزه . حالا قراره روز دوشنبه هم برم مرکز اگر بلاست شده باشن بازم انتقال بدن. من دو مرحله ای هست انتقالم.


فقط نمی دونم چرا بخاطر روزی که انتقالم رو گذاشتن یکم نگرانم. من دوشنبه هفته پیش آمپول اچ سی جی زدم( برای سیکل طبیعی)، و ماما گفت شش روز بعد بیا برای انتقال ( روز ۲۱ سیکلم)، بعد از دوشنبه دیگه آزمایشی ازم نگرفتن (ال اچ و استرادیول و پروژسترون منظورمه که فقط تا دوشنبه سه بار دادم)  و به همون سونوی روز دوشنبه هم اکتفا کردن. حالا می گم نکنه توی این شش روز ضخامتم تغییر داشته باشه پایین اومده یا سطح پروژسترونم خوب نباشه. 🥴 کلا افتادم تو فکر و خیال.

آخه می دونی سری پیش که مثبت شدم دقیقا فردای روزی که اچ سی جی زدم انتقال داشتم و حتی دکترم سونو کرد که مطمئن بشه تخمک آزاد شده، اما اینبار اینطوری بود. همه ش می گم نکنه ماما اشتباه کرده و کاش پرسیده بودم باز.  

حالا الانم نمیشه دیگه کاری کرد. دیگه هر چه شد حتما خیره

خنُک آن قماربازی که بباخت هرچه بودش | بنماند هیچش اِلا هوس قمار دیگر 🌱🌈
منم بارها بارها قلبم جایی شکست که خانومای باردار دست کشیدن رو سرم لباس بچشون رو دادن بهم برام از ک ...

مشکلاتت بت همسرتو نه ولی اون تکه های بالا رو با تمام وجودم حس میکنم از ترحم دیگران متنفرم 😔😔😔😔

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز