سلام عزیز دلم خوبی شما
فداتشم مهربونم منم خوبم ۲۰ روز تاخیر داشتم تو پریودی بالاخره اومد
یکم حال روحیم بده یه جوری انگار خوشی زده زیر دلم از شوهرم از زندگیم بدم اومده
همش به طلاق فکر میکنم
ولی میدونم بعد طلاق هم زندگیم همین خواهد بود
اگه اینجا خونه ی شوهر تحت فشارم بعدا هم از طرف پدر تحت فشار خواهم بود
۱۰ ساله از ازدواجم میگذره قطعا خونه ی پدر هم راحت نیستم معذبم با وجود زن بابا ( زن خوبیه ولی احساس من اینجوریه)
نمیدونم..
هیچی نمیدونم فقط خدا باید کمکم کنه
دلم میخواد انقد پول داشته باشم تا بتونم مستقل زندگی کنم
ولی خب اگر پول هم داشته باشم بابام نمیزاره خونه ی جدا بگیرم
همش منتظر مرگ خودم یا همسرمم
منظورم خودکشی نیست به حال طبیعی منظورمه
افسرده ام نیستم چون آدمی ک افسرده باشه به خودش نمیرسه
ولی من اهمیت میدم به ظاهرم
(چنان ساکتی ک فراموشم شد رنج میکشی)
اینو یه کاربر بهم گفته بود خیلی به دلم نشست