منم امشب حالم خیلی بد بود نصف شب تا بعد اذان خوابم نبر آخرش رفتم رو جانماز و گریه هامو کردم
نمی دونم من نمیخوام جانماز اب بکشم ولی روز آزمایشم که قلبم داشت تز دهنم می اومد بیرون با همون حالم که چقدر امید داشتم جواب مثبت بگیرم بازم گفتم خدایا اگرم نشد بازم تو خدای منی جتی اگه تو منو نخوای بازم من جز تو دلگرمی ندارم
امشب تا قبل نماز اینقدر وحشت از زندگی خودم تو دلم بودهمین که پام رو گذاشتم روی جانماز مثه بچه ای که تو بغل مادرش اروم میشه آروم شدم و دلتنگی هامم براش گفتم من حقیقت خودم رو میگم همیشه هم بخدا میگم اونقدر ضعیف و ناتوانم که حتی اگه خدا هم منو نخواد من بازم فقط تنها دلگرمی زنده بودن و آرزو کردنم و دلخوش کردنم به این دنیا فقط خودشه حتی به عزیزام که نگاه میکنم تنها دلیل اینکه خیالم از بابت عزیزانم راحته فقط خداس اگه اون نباشه که من از وحشت اینکه کی مواظبشونه قبض روح میشم
همیشه ادما وقتی از دست کسی ناراحتن به یکی که آرومشون کنه پناه میبرن
حالا من که کسی دیگه ای رو سراغ ندارم تا بگم استغفرالله از خدا دلگیر شدمم برم پیشش تاآرومم کنه
فقط همون خود خداباید بغلم بگیره و دل تنگم ومرهم بزاره
دست رحمتش رو باز کنه تا من روی دستاش خوابم ببره و صبح بلند شم و بازم آرزو کنم و امید داشته باشم