۲۴ گلم :)
میدونم الانم شما میخواین بگی سنم کمه وقت دارمو فلان
ولی باور کن دیگه جونی تو تنم نمونده
۱۴ سالگی ازدواج کردم
به زور شاید ۵ ماه جلوگیری کردم
شوهرم از اول میگفت بچه بچه
دیدم باردار نمیشم چندسالی وقتم رو حروم مطب های بیخود کردم اونجا میگفتن شوهرت هیچ مشکلی نداره
هی قرص میخوردم هی آزادسازی میزدم
هروقتم میرفتم مطب میگفت عه باردار نشدی ؟؟؟
تا فهمیدم بابا مطب کیلو چنده باید برم مرکز
رفتم اونجا تازه عمق فاجعه رو فهمیدم که من اصلا مشکلی ندارم و همسرم اسپرم نداره تازه اونجا گفتن شانس باوری نداری سریع اقدام کن که وضعیت اورژانسیه :/
میدونی بدبختی اینجاست که از اولشم بدبختی رهام نکرد
زندگیم همچنین گلو بلبل نبود که دلم خوش باشه
الان از این لجم گرفته چرا خدا ماحتتشو به ما کرده
چرا طعم خوشی رو نمیبینم
البته بگما ما قبلا از بیپولی هیچی نداشتیم بخوریم تو گاوداری زندگی میکردیم
الان وضعیت مالیمون به نسبت خوب شده
خودم سرکار میرفتم دستم تو جیب خودم بود تا قبل انتقال
یه خونه و یه ماشین خرید شوهرم
حقوقمونم بد نیست
از اون خرابشده دامداری هم اومدیم بیرون
اما چه فایده هرچی در میاریم میچپونیم تو شکم دکترا
خسته شدم
خسته
خسته