نشستم با همسرم جر و بحث کردیم گفت پول نداریم تا سر برج منم نشستم به این حالت🥺🥺گفتم دو ساله پیرهن برا زمستون نخریدم پیش فامیل من خجالت میکشم اونم گفت خودت اوضاع رو میبینی دست انداخت از عصبانیت موهاشو تو مشتش گرفت منم عصبی شدم افتضاح که چرا این موضوع رو پیش کشیدم میتونم قانع باشم
دخترا سخته خیلی زمونه سخته خدا خودش دستمونو بگیره
الان میگه بذار اسفند برو هیسترو فروردین انتقال بده چون انتقالم اگه ماه بعد هیسترو کنم میافته درست ۲۶اسفند که نمیشه رفت و آمد میشه خونمون😢😢😭😭😭😭😭😭
اینقد دلم خونه امشب از زمان و زمین گله دارم
خیلی فکرای بدی میاد سراغم تو رو خدا یکم بهم تسلی بدین
من چطور پول جمع کنم اجاره قسط وام هزار جور هزینه 😭😭😭😭