2777
2789
عنوان

بارداری با میکرواینجکشن (icsi) سال 94

| مشاهده متن کامل بحث + 7048478 بازدید | 684660 پست
حق داری اینجوری بگی عزیزم .بلاخره ما هم یه صبری داریم .تا یه حدی میتونیم در برابر مشکلات مقاومت کنیم ...

♥️💋

همه ی این حرفام از یه امپول شروع شدا

ببین چطوری جوء تاپیک رو بهم زدم

تورخدا حلالم کن

فقط 25 هفته و 1 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

برای سلامتی داداشم صلوات بفرستید لطفاً🤍✨وَ قسم به صبر.. که تو خداوند رویداد های مَحالی..️ 

راستش رو بخوای دیگه امیدی ندارم عزیزم ولی انشاالله تا ذوقش رو داریم معجزه ش رو نشونمون بده 🙏

عزیزم چرا امید نداری 

نگران نباش خدا بزرگه شما قراره جنین اهدای بگیرین؟


و خدای که در این نزدیکیست  ❤️

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

نگران نباش عزیزم انشاءالله که مثبتی 

💋💮♥️

مرسی مهربون

فقط 25 هفته و 1 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

برای سلامتی داداشم صلوات بفرستید لطفاً🤍✨وَ قسم به صبر.. که تو خداوند رویداد های مَحالی..️ 

کمر درد نداری ؟ 

کمردرد ودرد زیر شکم رو  این چند روز همش داشتم از دیروز درد زیر شکمم نمونده کمردردم کم شده اما الان نمیدونم استرسمه یا فشار اوردم بازم زیر شکمم یه درد  داره انگار که نفخ کرده باشی سردیت شده یه چیزی مثه این شکمم از تو سفت شده نمیدونم ماله استرسه یا اینکه خودم و بیچاره کردم 

نمیدونم من ماه گذشته ۲۴ آذر پریود شدم ۱۹ سیکل قائدگی ام انتقال دادم جنینم رو

بخودت استرس نده...

رفتم بیمارستان امپول پروژسترون زدم..فک کنم درست نزدش.جلش داغونم کرد مث گلوله برامده شده...جاشم کبود 

بخودت استرس نده... رفتم بیمارستان امپول پروژسترون زدم..فک کنم درست نزدش.جلش داغونم کرد مث گلوله برا ...

حوله داغ کن بزار

یا اگه داری کیسه آب گرم بزار 

من تاقبل انتقال میزاشتم خدایی خوب بود

ولی الان حوصلشو ندارم

فقط 25 هفته و 1 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

برای سلامتی داداشم صلوات بفرستید لطفاً🤍✨وَ قسم به صبر.. که تو خداوند رویداد های مَحالی..️ 

عزیرم این استرسی که الان داری برات بدتره  خونسرد باش  بعدشم ک بلندش که نکردی یه لحظه بود ...

فشار آوردم بلندش کنم اونم رو پاشنه اومد دیگه نتونستم بلندش کنم یادم اومد

 به شوهر م نمیتونم نگاه کنم اینقد احساس شرمندگی میکنم 

حتی نوشابه خانواده رو ور میدارم برا خودم بریزم نمیزاره میگه بهت فشار میاد اون اصلا ندید من امشب چکار کردم ازش خجالت میکشم احساس میکنم بهش خیانت کردم

فشار آوردم بلندش کنم اونم رو پاشنه اومد دیگه نتونستم بلندش کنم یادم اومد  به شوهر م نمیتونم نگ ...

خداروشکر ندید

با این بلند کردن اتفاقی نمیوفته چون فقط در مسیر بلند شدن بود زور کامل نزدی

استرس بدتره خواهر آروم باش

فقط 25 هفته و 1 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

برای سلامتی داداشم صلوات بفرستید لطفاً🤍✨وَ قسم به صبر.. که تو خداوند رویداد های مَحالی..️ 

فشار آوردم بلندش کنم اونم رو پاشنه اومد دیگه نتونستم بلندش کنم یادم اومد  به شوهر م نمیتونم نگ ...

بیخیال بابا

بلندش که نکردی. چرا اینقدر داری خودت رو اذیت میکنی؟!

و من به دعای آدمها و به معجزه حدیث کسا ایمان دارم....
♥️💋 همه ی این حرفام از یه امپول شروع شدا ببین چطوری جوء تاپیک رو بهم زدم تورخدا حلالم کن


خوب کردی که اینجا گفتی گلم😘 .همه ما همدردیم 

منم همیشه موقع زدن آمپول روحیه م بهم میریخت

دست هایم به آرزوهایم نرسید! آنها بسیار دورند...اما درخت سبز صبرم میگوید... امیدی هست... دعایی هست...خدایی هست...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   ماه_ستاره۸۵  |  11 دقیقه پیش
توسط   siazangi  |  12 دقیقه پیش