اونم بی تاثیر نیست ناز دخت جان .من الان هفت ساله که ازدواج کردم .هفت ساله که روز مادر بقیه دور هم جمع میشن و من دست خالی باید نگاهشون کنم .هفت ساله که دارم بچه های خواهر شوهرام رو میبینم که با هم بازی میکنن و من در حسرت اینم که ای کاش بچه منم بینشون بود
هفت ساله که خیری از زندگیم ندیدم
من پنج سال تموم هر شب گریه کردم کم نیست ها میشه ۱۸۰۰ روز ممتد.
۷ ساله که گفتم حکمت خداست شاید قراره شرایط بهتری بهم بچه بده باز هم نداد
آخر سر رو آوردم به جنین اهدایی هزار تا استرس رو به جون خریدم
با هزار بدبختی و مخفی کاری رفتم دادگاه و پزشکی قانونی
تمام وجودم پر از ترس و نگرانی بود که کسی من رو اونجا ها نبینه
آخرش چی شد هیچیییی
یه انتقال منفی و بازهم افسردگی و اظطراب بعدش
نمیدونم من چه گناهی به درگاهش کردم یا اینکه کی نفرینم کرده که خیر از جوونیم نبینم
ولی ای کاش ای کاش رحمش بیاد به همسرم
به خدا اون داره داغون میشه