ممنون وقت گذاشتی
از بقیه دوستان هم همین طور، باعث شد آروم تر بشم.
بی محبت ، خیلی بی محبتن.
دقیقا درست گفتی شوهرمن هم یاد نگرفته، یک بار مشاوره بهش گفت از پشت کوه که نیومدی،
تو عمرش میگه یکبار خواهرم برای من چایی نیاورده
یکبار لباس برادرشو اتو نکرده
یکبار یک غذا گرم نکرده برای برادرش.
مادرشوهرم اگر شوهرم تولدشو تبریک نگه ، اصلا زنگ نمیزنه به شوهرم تولدشو تبریک بگه.
فقط عاشق دخترشه و کوچکترین پسرش.
مامانم یکبار تو دوران عقد بهم گفت ، شوهرت کمبود محبت داره، بهش محبت زیاد بکن. اصلا متوجه نشدم منظورشو.
روز به روز بیشتر میفهمم.
حرف های شما و بقیه دوستان باعث شد که کوتاه بیام، و تمام کنم بحثو. چند دقیقه پیش هم گفت دیگه منو عصبانی نکن، نقطه ضعف من خانوادم هستند تو هم همش بروم میاری، شانس منه اینا خانواده من شد،
بعد گفت من که نمیتونم بریزمشون دور. برادرش ، شوهرمو با غریبه یکی کرد و ...
اما دیشب برگشته میگه من نمیتونم مثل اونها باشم، اون ها نمیفهمن، من هم مثل اون ها بیشعور باشم.
از یک طرف حق میدم اما از یک طرف که ببینم شوهرم احترامشون میذاره ولی اونها احترام من و یا شوهرم نمیذارن ناراحت میشم.
دعا کردم جنینم سالم باشه تو شکمم. توکل به خدا
واقعا اشتباه کردم
مقصر هم بودم اول من شروع کردم اون هم آتیشی شد