ولی حساس نباش
از وضعیت جسمی من ضعیفتر ندیدم با هزار مشکل
و بارداری خیلی خیلی سخت ک الان مجال گفتنش نیس
وقتی عوارص سرم ای وی ای جی رو خوندم گفتم والا سیانور بخورم انگار بهتره
ولی دلو زدم ب دریا و یا علی گفتم مثل همیشه تنهای تنها اومدم بیمارستان تزریق
اصولا کارهامو تا اونجا ک بشه خودم انجام میدم و سعی میکنم سربار کسی حتی همسرم نباشم با اینکه گفتن خوبه همراه کنارت باشه عین دو سه دفعه حتی بعد از مثبت شدن هم تنهایی رفتم
تموم داروهامو خودم پیدا میکردم اگه دور بود اونموقع همسرم میرفت
تموم ویزبتام هم تنهایی
میرفتم مطب گاهی با مترو گاهی تاکسی
مگر اینکه دیگه حریف همسرم نمیشدم دوس داشت بیاد مطب و صدای قلب بچه رو بشنوه
واسه همین میگن برین بیمارستان بزنین
حالا ی خاطره گ بگم بخندین
منو دفعه اول تو بخش زنان بیمارستان آبان بستری کردن واسه تزریق ای وی ای جی
ت. بخش زنان رحم ی خانوم میانسالی رو خارج کرده بودن آقا ما تا رفتیم تو این اتاق این خانوم بهوش اومد اونقدر جیغ کشید ک من کلا یادم رفت دارم سرم میگیرم و چقدر از این تزریق ترس دارم
شوهر بسیار ریلکسش هم میگف نگران نباش چیزی نیس اینو ک میگف زنه بیشتر داد میزد و خلاصه میخواس جیگر شوهرشو دربیاره 😁
بار دوم ک رفتم ب پرستاره گفتم خدا خیرت بده منو بخش زنان نبر دیونه شدم سری قبل
گفت باشه برو قسمت ریکاوری اگه اشتباه نکنم ک بعد عمل میارن اونجا مریضهارو
ما تا رفتیم و سرم ب دست بودم ک گفتن ی آقایی رفت تو کما و بعدشم مرد
اونقدر حالم بد شد ک خدا میدونه خونوادش چ کردن
نیم ساعت بعد گفتن نه زندس و برگشته
خلاصه ی فیلمی بود این تزریق سرم تو بیمارستان آبان
اونهمه پول گرفتن ی ناهارم ندادن 😅