بخدا منم قبل بارداری سیر دلم میخوابیدم ساعت ۱۱ ایطو صبحونه میخوردم.الان مجبورم زود بخورم.ب منم میگفتن فلان نخور فلان بخور دیوونم کرده بودن.هزارنفر نظر میداد.دیونه شده بودم ازشون.میکفتم فقط خدا رحم ب بچه هاتون کرد ک بزرگ شدن با این طرز افکارتون.
دقیقا مث تو بم میگفتن ک مگه ماها اذیت نشدیم این سختیا رو حتما باید بکشی.والا ما از جون مایع میذاریم .
مامانم گفت دیگه ماها رو درک میکنی.گفتم ن والا.گفتم پ شما مث این دوران ما بودین.مادرشوهرم فقط بلده بگه شیرخشک بده تو شیر نداری و میگه بچه رو مدام بغل کن مگه میخوای چکار کنی تو خونه.
گفتم هیچ فقط تو خونه رومو سیاه میکنم هیچی نمیکنم.
شوهرمم خو فقط بلده بگه دخترم و بزنه بیرون.تو بارداریم خوب بود الان دیگه میگه فارغ شدی راحت ب کارها برس..تو خونه دیوونه شدم دلم بازار میخواد خرید میخواد..