سلام دوستان، میدونم این تاپیک جای این حرفا نیست ولی دارم از غصه میترکم و کسیو ندارم
امروز رفتم رویان دکتر هیچ حرف و توضیح خاصی برای انتقال منفی من نداشت تمام ازمایشاتم گفت اگه انجام بدی بازم صددرصد نمیشه گفت مشکل چیه و باردار میشی یا نه خلاصه بعد از این همه مدت منو معلق گذاشت و از نظر علمی هیچی نگفت و....
اومدم خونه به همسرم گفتم عصبانی شد گفت کن که گفتم ما هیچ وقت بچه دار نمیشیم این همه ازمایشاتم بدی بازم دکتر بهت گفته هیچ تضمینی نیست و ناشناختست، گفت این همه پول گرفتن و وقت ما رو هدر دادن و الان خونسرد بهت گفتن دلیلی نداره و تو هم هیچی نگفتی و اومدی خونه...
خلاصه اینکه تا الان هیچ کس نمیدونست ما نازایی داریم همسرم گفت حتما باید به پدر و مادر خودم و خودش بگیم،،، گریه کردم گفتم نمیخوام کسی بدونه چون همه رو میشناسم و فقط من تحقیر میشم ولی بهم گفت دیگه طاقتش تموم شده دیگه نمیتونه تو فامیل و آشنا هرکس ازش میپرسه بگه خودمون بچه نمیخوایم، بهت چند روز مهلت داده که خودم به پدر و مادرم و پدر و مادرش بگم من بچه دار نمیشم یا خودش میگه، این تهدید نیست این عین واقعیته یعنی اگه من نگم خودش میگه به همه هم میگه یعنی همینطوری هم جاری هام چشم دیدنمو نداشتن الان دشمن شاد میشم همشون بچه دارن
من مادرم قرص اعصاب میخوره و دیابتیه تو زندگیش خیلی اذیت شده پدرمم قرص اعصاب میخوره و مشکلات صرع و خیلی مشکلات دیگه داره اگه بهشون بگم دق میکنن بنده خداها به اندازه کافی تپ زندگیشون سختی دیدن نمیدونم چه غلطی کنم
از طرفی هم مادرشوهرم و پدرشوهرم امکان نداره بتونن رازدار باشن خود همسرمم اینو میدونه و میدونه به کل فامیل میگن، همسرم میگه میخوام کل فامیل بفهمن که ما بچه دار نمیشیم، کلا خیلی دشمن شاد میشم خیلی تحقیر میشم
اینا حکمت خدا نیست اینا مجازات خداست ای کاش میتونستم بفهمم چه گناهی کردم مستحق این مجازاتم
من و همسرم تا وقتی که بچه نمیخواستیم خیلی خوشبخت بودیم از وقتی که پیگیر بچه دار شدن شدیم زندگیمون عوض شدش و بعد از آی یو آی منفی و اینبار میکرو منفی دیگه زندگیم داغون شدش، همسرم میگه دیگه تحمل ندارم میخوام پدر و مادرت خودشون بیان ببرنت دکتر. میگم من که بجز وقتی که تو قرار بوده نمونه بدی و اومدی تمام رفت و آمد هامو تنها رفتم بازم تنها میرم میگه نه باید یکی باهات بیان چون تو زبون نداری جلوی دکتر حقتو بگیری باید پدرت ببره،،،، خودش میدونه پدر من بخاطر مشکل جسمانیش نمیتونه رانندگی کنه بنده خداها اون سر شهرن چطور این همه کرایه بدن بیان و برن خب من خودم با مترو میرم دیگه
فقط همین که مطلبمو بخونید برام کافیه من دیگه وقتی خدا ولم کرده دیگه از هیچ بنده شم انتظاری ندارم ای کاش آنفولانزا بگیرم بمیرم همه با هم ازم خلاص بشن