چه جالب دوستم.
من اصلا نمیدونستم ام البنین کیه ولی خوابش رو دیدم که تو یه مجلسی هستم و مادر بزرگم تازه به رحمت خدا رفته بود اون هم اونجا بود و گفتم عه اینجا چیکار میکنی عزیز جان گفت مهمونم ...
یه خانم که فقط چادر سفید و براقش رو میدیم اونجا بود اصلا باهاش حرف نزدم ولی از کنار دستیم پرسیدم کیه این خانم گفتن بی بی ام البنین هستن صاحب مهمونی...
چه خواب شیرینی بود هنوز به وضوح یادمِ
من تا اون موقع خواب معصومین رو ندیده بودم.
بعد بیدار شدم رفتم خوندم که ایشون کی بودن.
الان گفتی یه حسی شدم به خدا
چی نذر کنم به نظرت من تو این کارها خیلی صفرم...
تا الان فقط با خدا کار داشتم اونم که سرش شلوغِ 😉
میخوام اینکار رو بکنم کمکم میکنی؟