من با آقایی که یک و نیم از خودم کوچیک تره ۴ ماهه اشنا شدم فارغ از این اختلاف سنی نقاط مشترک زیادی داریم ولی خب این بی توجهیش اذیتم میکنه. البته خودم از اول گفتم که دوست ندارم پارتنرم همیشه کنارم باشم به فضای شخصی احتیاج دارم .
با این حال هر وقت مریض شده مراقبش بودم .درحالی که وقتی من مریضم یا پریودم هیچ توجه خاصی نسبت بهم نداره
حتی وقتی بش میگم احساساست رو ابراز کن . میگه من نمیتونم بگم دوستت دارم . در عمل نشون میدم ولی در عمل فقط دوبار تو مناسب خاص هدیه گرفته و گاهی هم میاد دنبالم منو از سرکار میرسونه خونه.
از وسطای رابطه گفت که ازدواج ینی نصف ازادیت رو فدای ارامشت کنی و من هنوز به ازادیم نیاز دارم. فعلا تو فکر ازدواج نیستم
با هر روشی بهش گفتم بهم توجه کن بازم کار خودشو میکنه میگه هدفم و کارم مهم تره و دارم برای هر دومون تلاش میکنم که زندگی بهتری در اینده داشته باشیم و تو باید منو درک کنی🙂
تا اینکه دو هفته پیش واقعا دیگه عصبی شدم و نزدیک پریودم بود . سر این بی توجهی و نصفه ی ازادیش باهاش دعوا کردم
دو هفته از روز دعوا میگذره بازم خودم پیش قدم شدم رفتم جلو بش گفتم بیا حرف بزنیم مشکلات رو رفع کنیم. کلی توجه و محبت کردم بهظ ولی بازم بی توجهی کرد
باهاش قهر کردم
دعوا کردم
سکوت کردم
مستقیما بهش گفتم ازت ناراحتم و دوست دارم به این ناراحتی توجه کنی . ولی بازم گفت صبر کن و من رفتارم عوض نمیکنم
در اخر ازش پرسیدم که اصلا برات مهمه ناراحتم یا نه؟ گفت مهمه
بعد پرسیدم ادامه ی این رابطمون برات مهمه ؟گفت اره
گفتم اینکه اینجا من قلبم داره مچاله میشه من دو هفته اس کارم شده گریه کردن ، منتظر تو بودن برای درست کردن این وضعیت
در جواب گفت :باید امتحان بشی🙂
دیگه واقعا نتونستم چیزی بگم . بعد اون پیام رفت و خوابید و من تا الان فقط گریه کردم به خاطر این آدم
از اینکه خودمو با دوست داشتن کسی اینقدر ضعیف کردم که تا صبح گریه کنم حالم بهم میخوره
ولی اون چی
. سر شب خوابیده
چی؟