اخ منم
اول خواب ديدم با جاريم داريم ميريم پياده خونه مامانم
وسط راه بجا جاريم مادرشوهرم بود
هوا تاريك شده بود
مسجد جامع رو گم كرديم حالا اصلا راه مسجد جامع از خونه مامانم خيلي دوره ولي اون موقع دنبال مسجد بوديم كه خونه مامانمو پيدا كنيم
يهو از خونه دوست مامانم سر در اورديم
دخترش كه سندروميه رو تو خونه تنها گذاشته بودن (همسر اين خانم سيده)
ديگه هيچي
يهو دوباره صبح شد
من مسجد روستامون بودم البته من و مادرشوهرم نه ولي دو سه نفر غذا نذري گرفته بودن
بعد يهو دوباره خونه يكي بوديم ورزش ميكرديم🫠😶😶😶😶دوباره دوتا كيسه پر گوشت گذاشتم تو كولم بابا بزرگم داده بود