بچها من تا قبل اینکه بیام شهر دور برا دانشگاه، فک میکردم بهترین دوران زندگیم قراره دانشجویی باشه و اینکه تو خابگاه باشم و راه دور، همیشه آرزوشو داشتم، الان یساله ک میرم دانشگاه راهم از خونه خیلی دوره و خابگاهم، ولی چون تنهام اصلا اینجا حالم خوب نیس، بهم خوش نمیگذره انگار غم دنیا رو سرم خرابه، روزی صدبار آرزو میکنم برگردم عقب و نیام راه دور ولی راه برگشتی ندارم چون خانوادم اجازه انتقالی و مهمانی نمیدن، و مجبورم بمونم درسمو بخونم، مخصوصا ک دوتا هم اتاقی خراب هم دارم ک اصلا باهاشون سلام علیک هم نمیکنم، منتظر اینن ک باهام دعوا کنن ولی من اصلا گاف نمیدم چون واقن حوصله دعوا ندارم، بچها چیکار کنم بنظرتون ک اینجا برام قابل تحمل تز شه؟ حالا این ترم میخام واحدمو عوض کنم ولی بازم خیلی استرس دارم ک نکنه واحد جدید دخترای بدتری داشته باشه اصلا مخم رد داده حالم خرابه امتحانم دارم مغزم ترکیده😭