خواب زیاد دیدم دیشب
ولی یه بخشیش که یادمه اینجوری بود و عجیب بود برام این بود که
من و نامزدم رفتیم سمت ارومیه و تبریز
بعد اونجا یه کوهی بود که من داشتم براش توضیح میدادم که اره منو دعوت کردن به اینجا که اولین بار امام صادق و یکی از دوستای ایرانیش اینجا بودن و حالا یادم نیس دقیقا کاربرد اون مکان روی کوه چی بود، نامزدم گفت باشه برو و خودش رفت دور بزنه تا کار من تموم شه
رفتم داخل اون خونه قدیمی که پایینش پر دار و درخت بود و یه پیرمرد نشسته بود داخلش و هیشکی دیگه نبود رفتم همینجوری با اون صحبت میکردم دیدم یه برگه روی میزشه که چنتا اسم نوشته روش، اسم منم اون وسطا بود جلو اسمم یه تیک زد گف خوش اومدی
بعدش یهو خوابم عوض شد 😐 😕