این قضیه ای که برام پیش اومد
تو تاپیکای قبلیم خیلیا دیدن دیگه روم نمیشه اینجا تاپیک بزنم چون واقعا ضعیف بودنم رو نشون میده
ولی دلم دارم میترکه
حس میکنم عاشق شدم به عروسیش فک میکنم دلم درد میگیره 😭بگید که فراموشش میکنم لطفا😭
۸ روزه نه خواب دارم نه خوراک خدا شاهده
این قضیه باعث شده افسردگی بگیرم خودم رو دوست نداشته باشم دیگه ذوق هیچی ندارم 😭از خودم بدم میاد
واقعا تو کار خدا موندم چرا منو به سخره گرفتی خدایا 😭 دعاهام ذره ای مهم نبودن من ذره ای مهم نبودم ذوقم کور شد کاش یکی بهم میگفت ذوق نکن 😭 مادرم دیگه تحمل نمیکنه این گریه هام رو و گفت میفرستمت مشهد
ولی هیچی دیگه حالمو خوب نمیکنه
من خیلی احمقم کاش بمیرم