بهش گفتم مامان جان شأن شخصیت
مارو اینطور چیزا که بچه بزنه ی نفر رو
نمیاره پایین
شأن شخصیت مارو شما میاری پایین
که بچت پاش شکسته بود
خواهرت نکرد حتی ی تلفن
بکنه بگه خواهر زادم چطوری
بعد تو پسرش پاش کج میشه بدو بدو سر بهش میزنی
اینا شأن شخصیت بچت میاره پایین
یهو آمپر چسبوند
که تو حسودی میکنی
به خواهر زادم فلان اینا
هرچیزی که فکر کنید بار خواهر زادش کردم
گفتم اون چه خری
من اصلا منظورم اون گوه نیست
منظورم شأن شخصیت که شما ازش حرف میزنی
که وقتی اینطور گفتم بلند شد
منو بزنه پدر شوهرم شوهرم حسابی براش قاطی کردن
ماهم آماده شدیم اومدیم
بعد پدر شوهرم مشکل قلبی داره
بهش پیام دادم بابا جان چطوری قلبت چطوره
جواب پیامم نداد
ترخدا بگید چی بهش بگم
خیلی سوختم هرطور
دلشون بخواد رفتار میکنن
آخر هم اونا باهام حرف نمیزنن
لنگ حرف زدنشون نیستم
فقط از خود احمقم بدم میاد
که چرا دلم سوخت احوال پدر شوهرم پرسیدم