بخداااااا تازه وارد نیستم یه کاربری دیگ زدم شناخته نشم
خواهرم با یه زن و شوهر دوست شد که پدر دختره با شوهر خواهرم آشنا دراومد. یه بار همدیگه رو دیدیم و من اون شب باهاشون جور شدم. بعد چند روز فهمیدم یه برادر دارن که مجرده. یواشیواش رفتم سراغ عکساش و از طریق استوریهای خواهرش دیدمش و حس کردم ازش خوشم اومده. کمکم بهش علاقهمند شدم و با خواهر کوچیکش خیلی صمیمی شدم، با خواهر بزرگشم همینطور.
یه شب رفتیم مهمونی خونهشون، هی دعا میکردم پسره بیاد بالا که ببینمش، آخرش اومد و تا دیدمش قلبم تند زد و فهمیدم واقعاً بهش حس دارم. از اون شب دیگه ذهنم درگیره اونه. میخواستم به خواهر کوچیکه بگم ولی میترسم فکر کنن نقشه داشتم برای صمیمی شدن. نمیدونم چجوری این حسو تو دلم نگه دارم