زد انگشتمو شکوند قربون خدا برم انگشت خودش رفت زیر دستگاه پرس و بخیه خورده الان گفتن باید بره استعلاجی
چهار روزه خونست تازه یه هفته بعد میره سرکار خبر مرگش
کارش فقط شده ولگردی با ماشین ، اسمشم میذاره مسافرکشی
امروز بهش گفتم علائم سرماخوردگی دارم امروز برو نون بخر بیار ، نگو رفته دیده شلوغه اومده الکی به من گفته باز نبود تعطیل بود ، منم پاشدم رفتم کارنامه دخترمو بگیرم از اونجا رفتم نونوایی دیدم بازه ، دو ساعت تو گرما وایسادم نون خریدم اومدم خونه دیدم زیر کولر دراز کشیده گوشی به دست و یه عالمه تخمه خورده ریخته اینور اونور دست به سیاه و سفید نزده حداقل لیوان هارو نذاشته تو سینک
دهنمو باز کردم هرچی لایق خودش و جد و آبادش بود رو گفتم ، گفتم خجالت بکش بابا بی غیرت حداقل بچتو نگه میداشتی تو این گرما هم پدر منو درآورد هم خودش اذیت شد ، گفتم تو بخدا به هیچ دردی نمیخوری چرا نمیری زیر ماشین از شرت خلاص بشیم آخه ، یکم واق واق کرد بعد پاشد ماشینو برد تعمیر کنه ، ماشین از همه چی واجب تره براش چون باهاش میفته دنبال این و اون
قسم خوردم داغشو به دل مادرش میذارم همون یدونه ماشینم از دستش درمیارم تا انقد گنده گنده حرف نزنه ، یه هفته هست که دستشو بهونه میکنه حموم نمیره بوی لاشه ی سگ گرفته انگار ترکش خورده مرتیکه ی کثیف لجن