من خیلی دوست دارم برم تهران
خودم زنجانم
شوهرم سه ساله قولشو بهم داده ک ببره منو
بهش میگم بریم ب رفیقش زنگ میزنه بخاطر اینکه حرص منو دربیاره بهش میگ با هم بریم تهران یکی دو روز
بعضی وقتا جدی جدی بهش میگ بریم مثل امروز، بعضی وقتام بخاطر لج من میگ
امروز بطور جدی بهش گفت فردا بریم
باز من یجورایی قهر کردم گفتم برنامه داری ک اسرار داری با اون رفیقت بری؟
گفتم چرا با اون بیشتر بهت میچسبه
بعد دید ناراحت شدم بهم گفت میایی؟
گفتم نه من خیلیییی اسرار کردم ک بیام این دیگ زوری میشه اومدنم، بهم خوش نمیگذره
تو با دوستات بیشتر برنامه میچینی تا من برای تهران
الان هی میگ بیا
چیکار کنم؟
بخدا انقدر اسرار کردم ک بیام هی گفته نه چه با شوخی چ جدی دیگ بهم نمیچسبه