منم تو همین فکرم
اما نمیدونم چرا درست بشو نیست
به من میگه بجای کتاب خوندنات رو شخصیتت کار کن
ما خیلییییییی اختلاف شخصیت و عقیده داریم ، شوهر من فکر میکنه خیلی زندگی خوبی واسم ساخته در صورتیکه از نظر خودمو خانواده م دارم تو .... دست و پنجه نرم میکنم
عقیده ش اینه ما جلوی کسی کم نمیاریم
مادر بزرگش گفت مامان اینا قوم وحشی هستن( پدر ندارن ، مادرشونو با بچه هارو میگفت ) باهاشون دهن به دهن نشو
واقعا درست میگفت
الآنم شوهرم چون دو رو هستش، نسبت فامیلی دوری هم داریم تو کل فامیل نشون داده خیلی آدم آروم و سر به زیری هست ، هیچکس حرفامو باور نمیکنه که آنقدر وحشی و بی ادبیه
من یه دفعه قبلاً نامزد کردم و بهم خورده( با کسی دیگه)
خانواده م میگن این موضوعی نیست که بخاطرش طلاق بگیری
اما شوهر من هنوووووز بخاطر اینکه اولین مهمانی که مادرش داده بود و ما دعوامون شده بود و نرفتیم ( خودش گفت نمیریم) بعد از یکسال و نیم دعوا میکنه که تو باعث شدی نریم
یا اینکه الکی میگه مادرمو خونه دعوت نمیمنی، حالا مادر بی همه چیزش خودش خونمون نمیاد چرا؟ چون خبر مرگش زانوهایش درد میکنه و ما آسانسور نداریم
از طرفی ۱۰ دفعه خونه مادرش مهمانی دادیم که دهن گشاد خانواده شو ببندیم نکن مهمانی نمیدن
حالم ازشون بهم میخوره بخدا انگار به یکی ازدواج کردم مال ۱۰۰ سال پیشن