پسر جاریم نزدیک ۳ سالشه بچه منم یکسال
بعد من و جاری و پدرشوهرم اینا تو یک ساختمون هستیم و شام و ناهار اینا باهم ررست میکنیم میخوریم
امروز جاریم بچم برده بود خونشون
شنیدم تو راه پله ک جاریم ب دختر من گفت ایوایی پسر منک نزن نازش کن بعد با صدای ارووووم ب پسرش گفت بزنه بزنش اونم زد و خندید گفت زدمش جاریم گفت آره ای پررو ( ب بچه من)
بعد داده بود بچه ۷ ساله دختر منو از پله ها آورد بالا خونمون!!
آنقدری موزی و با سیاسته خداشاهده پایین خونه پدرشوهرم همش پیش اونا قربون صدقه بچم میره یغل میکنه ماچ و موش بوسش میکنه آدم ببینه میگ از بچه خودش بیشتر دوس داره و پدرشوهرم ایناهم بر این باور هستن
بعد ولی یه ذره چشم دیدن بچه منو نداره و همیشه آدم بده من میشم