2777
2789

سلام دوستان ..وقتتون بخیر 

من یه خانم 27ساله هستم یه دختر 5 ساله هم دارم

الان 7 ساله که عروسی کردم 2سال هم عقد بودیم 

کلا 9 ساله که متاهل شدم ...

شوهرمم36سالشه

مشکل من شکاک بودن و خسیس بودن شوهرمه 

واقعا نمیدونم از کدوم بگم براتون ...

یا از درد خسیس بودنش بنالم یا شکاک بودنش ..

جوری وانمود می‌کنه جلوی بقیه که انگار اصلا علاقه ای بهم نداره در صورتی که تو تنهایی همش ادعای دوست داشتنم میکنه...

تو این 9 سال هیچ دلخوشی ندیدم حتی یکبار سعی نکرد منو خوشحال کنه 

یه سفر تو این چند سال منو نبرده حتی 13 بدر که همه میرن تفریح ما هیچوقت جایی نمیریم هرسال تو خونه باید بشینم غصه بخورم 😓

دیگه واقعا خسته شدم خسته ترین ...

تو دوران عقدمون همیشه قهر میکرد ولی بعد از چند روز دوباره ب بهانه دلتنگی آشتی میکرد ولی خونه بابام نمیومد دیگه چند بار میخاستم طلاق بگیرم حتی یکبار خودکشی کردم ...بخاطر اذیت دادناش 

از یه طرف هم خیلی دوستش داشتم و بهش وابسته بودم ...

بعد از دوسال عروسی کردیم به هزار بدبختی و جنگ و دعوا 

همه گفتن عروسی کنین درست میشه ...

ولی سه ماه نگذشته بود که منو کتک زد ...سر اینکه رفته بودم خونه بابام وقتی ک اون سرکار بوده 

حتی نزاشت از در کوچه بیام داخل همون در حیاط منو کتک زد تو کوچه که شاهد هم دارم ..

بعدش تو خونه رام نمیداد می‌گفت بیای میکشمت(دلیلش هم این بود ک فکر میکرد وقتایی ک نیست و سرکاره من از خونه میزنم بیرون و به ناکجا آباد میرم به بهونه خونه بابام )

 خلاصه اون روز منه ساده بدبخت هم به حرف مادرشوهرم گوش دادم و رفتم خونه پدر شوهرم ..که یکم آروم تر بشه 

12 روز گذشت و خیلی خیلی برام سخت بود اون روزا ...

دو روزی گذشته بود ک خواهر شوهرم اومد منو ببره خونمون 

منم باهاش رفتم ولی همین ک داخل رفتیم دوباره بهم حمله کرد و گلومو گرفت فشار میداد 

خواهرشوهرمم اصلا نمیتونست جلوش بگیره ...

بزور منو از دستش نجات داد ولی بعدش رفت چاقو برداشت ...دیگه خواهر شوهرم گفت بیا بریم این دیونس ...

خلاصه یه روز ک دیگه آروم تر شده بود خودم رفتم خونه باهاش حرف بزنم (خونمون با خونه پدر شوهرم کنار هم هست و حیاطمون هم بینش دیوار نیست )

گفتم ببینم دردش چیه آخه مگه من چیکار کردم که خودم خبر ندارم ...من حتی اون زمان گوشی هم نداشتم ..تا این حد بدبخت و ساده بودم ک هنوزم هستم البته ...

باهاش حرف زدم گفتم من از همون روز ک رفتم خونه پدرت پریودم عقب افتاده و اینا ...یهو گفت هِه من که کاری نکردم من از خودم مطمئنم 

منم گیچ شده بودم شوکه شدم گفتم یعنی چی این حرفت

گفت خودت برو ببین چیکار کردی 

منم هر چی قسم خوردم براش هر چی گریه کردم باورش نشد ک نشد  


ولی خدا خاست و چند روز بعد من پریود شدم روش سیاه شد،من فقط از رو ترس و استرسی ک خورده بودم پریودم عقب افتاده بود ..

خلاصه این سری که آشتی کردیم 

ی مدت بعد عقد داداشم بود نمیزاشت برم ..منم دیدم نمیزاره دیگه بیخیال شدم 

دیگه مادرشوهرم اینقد باهاش حرف زده تا راضیش کرده که من عقد داداشم برم اگر نرم مردم پشت سرشون حرف میزنن😏

ساعت 4 عصر بود 

عقد هم ساعت 8 شب 

ینی من همش 4 ساعت وقت داشتم 

رفتم آرایشگاه موهام رنگ کنم و میکاپ و شنیون و اینا ...خلاصه معطل شدم 

باز همون جا زنگ زد رو گوشی مادرشوهرم چون خودم گوشی نداشتم شروع کرد فهش دادن ب خودم و خانوادم هر چی دهنش در اومد گفت بهم ک‌چیکار می‌کنی این تا این موقع اونجا 

حالا باز خوب بود مادرش همرام بود .. بازم من سکوت کردم و عین چی میترسیدم ازش ...عقدکنون هم رفتم با هزار تا استرس ولی شب ک برگشتم در حیاط کلید داشتم ولی در خونه نه

هر چی در زدم ولی درو روم باز نکرد هر چی پشت در نشستم شاید دلش بسوزه ب حالم دیدم نه ..ساعت 1/5 شب بود دیگه 

1ساعت پشت در بودم اینقد گریه کردم...البته مادرشوهرمم همرام بود 

بهش گفتم درو باز کن میخام وسایلم بردارم برم خونه بابام ..مادرشوهرم می‌گفت نه نباید بری 

حتی اونم بهم می‌گفت آره میخای بری بشی زن پسرعموت ..چون اون قبلا خاستگارم بود و منو خیلی دوست داشت ..ولی مادرم راضی نشد گفت من دختر ب شما نمیدم 


دیگه مادرشوهرم اون شب باز منو برد خونه خودشون 

من حتی لباس نداشتم لباسم عوض کنم لباسای مادرشوهرم پوشیدم ...

باز چند روز بعد، عروسی دختر عموم بود دوباره اجازه نداد برم 

منم شب اول نرفتم گفتم شاید شب دوم دلش سوخت گذاشت رفتم 

دیدم نه خبری نیست ..منم دیگه نتونستم تحمل کنم ی روز وسایلمو جمع کردم و رفتم خونه بابام 

دوماه قهر بودم 

حتی دادگاه رفتم درخواست طلاق توافقی دادم ولی حاضر نشد ...بعدش هی میومدن دنبالم ک برگرد سر خونه و زندگیت 

خودشم همش رو گوشی بابام پیام میداد ک من زنمو دوست دارم آسمون هم زمین بیاد من زنمو طلاق نمیدم ..



وای چقدر طولانی این وقتو ساعت حس خوندن نیست 

میشه خلاصشو بگی بهم؟,

لطفا برای حاجتم صلوات یا حمد میفرستین.ممنونم زیبا ها♥️زني را مي شناسم من، که شوق بال و پر دارد، ولي از بس که پر شور است، دو صد بيم از سفر دارد... زني را مي شناسم من، که در يک گوشه ي خانه، ميان شستن و پختن، درون آشپزخانه... سرود عشق مي خواند، نگاهش ساده و تنهاست، صدايش خسته و محزون، اميدش در ته فرداست...زني را مي شناسم من،که مي گويد پشيمان است، چرا دل را به او بسته، کجا او لايق آنست... زني هم زير لب گويد، گريزانم از اين خانه، ولي از خود چنين پرسد،چه کس موهاي طفلم را، پس از من مي زند شانه؟.. زني با تار تنهايي، لباس تور مي بافد، زني در کنج تاريکي، نماز نور مي خواند...زني را مي شناسم من،که مي ميرد ز يک تحقير،ولي آواز مي خواند،که اين است بازي تقدير... زني با فقر مي سازد، زني با اشک مي خوابد، زني با حسرت و حيرت،گناهش را نمي داند... زني واريس پايش را، زني درد نهانش را، ز مردم مي کند مخفي، که يک باره نگويندش، چه بد بختي چه بد بختي... زني را مي شناسم من، که شعرش، بوي غم دارد، ولي مي خندد و گويد، که دنيا پيچ و خم دارد..زني مي ترسد از رفتن که او شمعي ست در خانه، اگر بيرون رود از در، چه تاريک است اين خانه...زني را مي شناسم من،که رنگ دامنش زرد است،شب و روزش شده گريه،که او نازاي پردرد است...زني را مي شناسم من،که ناي رفتنش رفته،قدم هايش همه خسته،دلش در زير پاهايش،زند فرياد که بسه... زني در کار چون مرد است، به دستش تاول درد است، ز بس که رنج و غم دارد، فراموشش شده ديگر، جنيني در شکم دارد...شخصا از خداوند مهربان مسئلت دارم آقایون عضو نی نی سایت رو عاقل و از اینجا بیرون کنه😒 

بیشتر ببینید

۰۹۶۴۰۰

۱۴۸۰

مشاوره رایگان فردا تماس بگیر صحبت کت

#فلسطین_مظلوم🇵🇸شهید رئیسی بهت افتخار می کنم رئیس جمهور با غیرت کشورم💚🇮🇷۳۱اردیبهشت سالگرد شهید جمهور و همراهان💙من توکل به خدا کردم و او معجزه کرد🌱به اندازه تمامی نداشته هایمان خدایی داریم مهربان تر از حد تصور🤌🥲《☕🧘‍♀️📚》

بیشتر ببینید

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و *کاملاً رایگان* با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید .

اول اسم شوهرت ر نیست؟

بخدا انگار خودم نوشتم اینا رو از شوهر سابقم

کاربران قلعه، elinalooove ، مارال _   و بقیه اونایی که قبلا توهین کردن و الان با کاربریای جدید هستن به هیچ عنوان با من مخاطب نشن⛔️

خاک تو سرش کنن چقدر شکاکه احمق اه حالم بد شد 

لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین. از زمانی که وارد نی نی سایت میشم همینطوری دونه به دونه پشم.ام کنده میشه تا زمانی که خارج میشم واسه خودم راحت اپیلاسیون میشم😁کاشکی همه اتفاق های دنیاااا باب دل آدم بوددد.....میشه واسه ظهور امام زمان یه دونه صلوات بفرستی  اللهم عجل لولیک الفرج.  خدایا شکرت
بیشتر ببینید

چرا نه سال از بهترین روزای جونیتو هدر دادی پای همچین آدمی 

وقتی گف زمین ب آسمون بیاد زنمو طلاق نمیدم تو هم باید میگفتی زمین ب آسمون بچسبه منم پا تو خونت نمیزارم 

چرا گذاشتی از همچین آدمی بچه دار بشی 

البته هنوزم میتونی ازش جدا شی دیر شده ولی سلامتی و اعصاب و بچتو وردار فرار کن فقط 

خب؟

لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین. از زمانی که وارد نی نی سایت میشم همینطوری دونه به دونه پشم.ام کنده میشه تا زمانی که خارج میشم واسه خودم راحت اپیلاسیون میشم😁کاشکی همه اتفاق های دنیاااا باب دل آدم بوددد.....میشه واسه ظهور امام زمان یه دونه صلوات بفرستی  اللهم عجل لولیک الفرج.  خدایا شکرت
بیشتر ببینید

بعدش باز آشتی کردیم با اینکه حتی من تا مرز وکیل گرفتن رفته بودم ولی ته دلم نمیتونستم ازش دل بکنم 😞


بعد یک سال و نیم حامله شدم 


خدا نگاهی ب بی کسیم کرد بهم دوقلو داد ...

۹ ماه گذشت و بچه هام دنیا اومدن یه دختر ناز و یه پسرشیرین  که درست شبیه داداشم بود 

اما حتی وقتی اومد پیشم یه شاخه گل برام نیاورد ی کادو کوچیک نیاورد 

حتی یه جعبه شیرینی نیوورد ...در صورتی ک هم تختی هام همشون شوهراشون براشون دسته گل های بزرگ و شیک میاوردن و با شیرینی و مهم تر ازهمه با چهره ای شاد ولی شوهر من که انگار کشتی هاش غرق شده بود 

مامانم می‌گفت بیخیال همین ک دوتا فرشته داری خداروشکر ...اینا میگذره یادت می‌ره 


خلاصه من چون دوتا بودن شیر خودم ب تنهایی کفایت نمی‌کرد 

باید شیرخشک هم بهشون میدادم در کنارش ..ولی چندبار شیر خشک ک خرید همش با منت بود 

می‌گفت من نمیتونم باید بری نامه بگیری از خونه بهداشت ک بهشون شیر یارانه ای بدن ..ماهم رفتیم با هزار تا منت و التماس بهمون نامه داد ولی ماه بعدی گفت میاد براشون 

شبایی ک شیر خشک تموم میکردن من دنیا رو سرم خراب میشد 

میگفتم حالا چیکار کنم 

اینقد باید ب شوهرم میگفتم تا بزور می‌رفت یه قوطی شیر می‌خرید ..

همش منت بچهام کرد تا آخرم خدا قهرش گرفت 

بعد از ۴۳ روز پسرمو ازم گرفت 😭پسرم از دست دادم الکی الکی 

دکتر گفت شیر رفته تو ریه اش ...از بس چشمش دنبال این شیرا بود ...

تازه بعدشم بمن میگفت تو پسرمو کشتی ...

من فقط دلم می‌خواست اون روزا بمیرم و زنده نباشم 

اما بخاطر دخترم دووم آوردم 


افرین که دیدی مریضه یه بچه هم اوردی

من یکبار زیر دیت سوهر پارانوییدم داشتم خفه میشدم یکبارم داشت مینداخت از طبقه ۱۰ منو پایین مرگ حتمی رو به چشم دیدم

من بچه نخواستم از مرد اینشکلی

تو نه تنها باعث خودتی بلکه باعث اون بچه هم هستی

مردی که میزنه پدر خوبی نمیشه 

ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792