وای خدا
بعد من با دوستم بودم پشت سر اون میرفتم
خب آخه بگو دختر خوب شاید اون رفت تو چاه ، تو هم باید بری پشتش
بعد نشستیم در رو هم بستیم بازم من نفهمیدم
دوستم هولم میداد میگفت پیاده شو پیاده شو
منم گفتم شاید یه حیوونی چیزی تو ماشینه اینطور میکنه
بعد اومدم بیرون از ماشین تازه فهمیدم داستان چیه