تو شهر خودمون شهر کوچیکه بابام باز اوکیه برم بیرون و یکم موهام بیرون باشه
ولی نمیزاره برم شهر بزرگتر میگ حتما باید موهات داخل باشه
نمیگم الان خیلی ناراحتمو و فلان ولی ادم فکرش مشغول میشه نمیتونه کار دیگ ای انجام بده
شما بودین چیکار میکردین
حق داری عزیزم منم‌دوس ندارم کسی محدودم کنه و برام تعیین تکلیف کنه
به مذهبی بودن چه ربطی داره... خانوادتون نگرانن کسی روتون نظر نداشته باشه و تو شهر غریب به مشکل نخورین.. درک کردن ازن‌موضوع خیلی سخته براتون.. پدرتون مرده همجنسای خودشو بهتر میشناسه
حقیقتا بنظرم بیرون بودن مو اونقدر مهم نیس که بخاطر جمع کردنش از خانوادم خسته بشم
بیا مهاجرت کنیم
از اینکه کسی بهم گیر بده متنفرم تو کل زندگیم همونجور ک خواستم زندگی کردم
البته نمیدونم اگه با پدرم زندگی میکردم هم اینجور میشد یا ن
مامانم هم زیادی وقت نداشت ک بهم گیر بده راستش
چی بگم حق داری، با ارامش با بابات صحبت کن و کم کم تغییر بده نه ناگهانی
از خانواده ت در عجبم که تو این زمونه نگران یه ذره موی شمام که پیدا باشه یا نباشه والا کسی دنبال ابن چیزا باشه گیسو کمند پره تو خیابونا نمیاد اون یه ذره رو دید بزنه
نمیدونم چندسالته ولی سنت که بیشتر شه احتمال زیاد بهتر میشع
نه ....من فکر می کنم چون شهر دیگه دوره ازشون و نمی تونن مراقبت کنن ازتون در مقابل مزاحما و ادمای بد ... نگرانن... قبل از اینکه اتفاقی بیوفته که نمی تونن برن یقه مردم رو بگیرن ..اما قبل اینکه اتفاقی بیوفته میتونن یه سری چیزارو به شما بگن یا شما ذو‌کنترل کنن... اونم سر نگرانیسونه... شما دخترسونی دسمنت که نیستن... میخوان ازتون مراقبت کنن. چون واقعا جامعه پر گذگه کافیه بدونن کسی رو نداربن تو شهر غریب و تنها و مجردین اون موقع بد ذاتی ها شروع میشه... تو جامعه نبودی نمی دونی چقدر میتونه برای دختر تنها خطرناک باشه... خودتم نباید وا بدی
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز