شوهرم رو برادرش خیلی حساسه همین برادر زو فقط تو همین شهر داره بقیه جای دیگن اینم پسر مجرد تا قبل بارداریم همیشه باهم خوب بودیم یهویی از ما کند خودشو حالا بچم سرش شسکت بخیه خورد دوست و اشنا زنگ زدن و کمپوت اوردن ولی عمو بچم ن زنگ زد ن امد کمپوتش هم نمیخام حتی منم ی دستی ب شوهرم زدم فلانی خبر داره چیشده گف اره گفتم ی زنگ نزد امدنش پیکشش مثلا عمو عصبی شد ک اره ب من زنگ زد ب تو یا بچه نیازی نیس منم میدونستم رو داداشش حساسه ادامه ندادم ولی ب دلم ب مادرش گله کنم هرچند حوصله خاله زنک بازی ندارم میگم مادرش چ گناه داره