اولش سخته چون کار خونه و...نمیشه رسید کسی دوست نداره بیاد خونش اکه رفتبن که هیچ اکه نرفتین نرین تا به خودشون بیان اگه بچه ندادن بغلتون ناراحت نشین اطرافیان یاد میدن اونم حساسه زمان زیاد میبره اکه دستتون بازه به پسرتون بگیر کمکی بگیرید خونشو سرسامون بده هر از گاهی اگه نه پیشنهاد بدین ،براش غذا درست کنید بگید شام نزار من میفرستم استراحت کن اگه بد ولش کنید
والا مادرشوهر من منتظر کسی نمیموند. خودش میومد و میگفت میخام نوه مو ببینم به تو کاری ندارم
[QUOTE=383247608]بعدا ببینی رفتارت چطوره باهاشون[/QUOTE
سعی میکنم فراموش کنم اگر اونهام ادامه ندن
من که فکر میکنم خدا بالاخره یه جایی جواب دردایی که ما به دل ادما وارد میکنیم رو میده . اونم مادره . چرا نوه اش رو نبینه ؟
یاد اون روزای اوفتادم که خواب بودم سینه ام تو دهن بچه میدیرم مادرشوهرم بالاسرم نشسته
از ذوق نوه اش
دختر من نوه اول بود
من واقعا اذیت شدم خیلی
میزنم عروسه رو نصف میکنم
کار شما اشتباه بوده نباید خودتون می‌رفتید ،البته مطمئنا این ماجرا پیش زمینه ای داشته قبلا
نمیدونم بخدا بری میگن اومده فضولی نری فردا میگن دیدی بچه مارو نمی‌خواست بچه مارو دوست نداره برامون احترام نگذاشته .آدم میمونه چکار کنه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز