عصابم بهم ریخته اولا جاریم فوق العاده حسوده همه چیز برای خودش میخواد دوس داره بقیه پایین باشن بالا برن میترکه از حسادت من بزرگترم اول حانله شدم بچه دار شدم خیلی حسودی کرد بعد خودشون خونه دارن ولی خونه مدرشوهرنه ما خونه خریدیم بد تر شد حالا اون حانله شد خونه مادرشوهدم بودم فهمیدم گفتم خیلی خوشحالم برات بیا بغل کنم به روم نگا کرد و رفت کلا سرشو بالا میگرفت انگار قراره به چه تختی برسه مغرور رفتار میکرد جواب نمیداد و وقتی بقیه حرف میزدن وسطش میپرید ی حرف تحقیرانه میزد میرفت خودشو خیلی بالا گرفته والا ی دیپلم داره مادر خانه دار پدر شغل ازاد خودشم نه شغلی داره نه درامدی داره مفت نشسته خونه پدرشوهرم بعد فقط بلده لباس بخره اونم با پول باباش بگه فلانی از دیدن لباس من رنگش پرید قبلا ی بار گفته بود بچه من پسره فلان حتی
برای من مهم نیس چون چه دختر باشه چه پسر قراری نیس چیزی بشه که قابل رقابت یا حسودی بشه