شوهر من میدونهچقدر از خشونت بدم میاد چ زبانی چدستی بخاطر همین همیشه حواسش هست
انقدر تو گوشش حرف احترام وحرمت و زدم دیگه دیکته شده تومغزش ی گاو هم بهمدیگه نمیگیم
من مجرد بودم ی تایمی پدرم دستش روم هرز شده بود ی روز دل وزدم به دریا منم زدمش همه خواهر وخواهر زادهاشو به فحش کشیدم دیگه موند همونجا
الان به بابام بگم نفس نکش نمیکشه شوهرمم اینو میدونه وحواسش هست