یسری مهمون داشتیم
بعد یکی از اقوام که 50 سالشه ماام همه چیمون نو سینکمون و اینا تازه اومده بودیم این خونه
بعد همینجوری اومدی و دست و روشو میشست دیدم تف کرد😐بخدا من خودم تف نمیکردم اون کرد
یسری دیگه ما چون اومده بودیم خونمون بعد چندسال مستاجری خونه گرفته بودیم
همه میومدن خونه مبارکی و اینا... هرکی میومد همه جای خونمونو و نگا میکرد و اتاق و اینا
بعد زنداییم از شهرستان اومده بود خیلییی حسوده خیلی یعنی اینجوریه هرچی میگیری میره کپیشو میگیره
بعد اومد خونمون اولین بار همینجوری خشکش زد داییم هی تعریف میکرد میگف مبارکه این هیچی نمیگف😶😶😶😶😐😐
همش نگا میکرددد مگه میشههه
اونوخ مننن منههه ساده دماغشو عمل کرد تا رسید خونمون گفتمم واااای دماغت چقددد قشنگ شدهههه مبارکععععه😶😐