خونه جداست اما ما تو حیاط خونه مادر شوهرم اینجاییم
راه و در و حیاط مشترکه
پدر شوهرم فوت شده
خسته شدم بخدا همش جاریام و خواهر شوهرم میان اینجا همش خونه سر صدا
من آدم ساکتیم ،احتیاج دارم یه جای آروم و ساکت داشته باشم تا احساس آرامش کنم اما اینطوری همش رو مخمن
الان نمیتونه شوهرم خونه بخرم ،نه اینکه نداشته باشه اما میخواد کارشو گسترش بده
اکثر وقت هم شوهرم خونه نیست و فقط وقت ناهار و شام میاد و میره.
منم نمیرم پیش مادر شوهر،از اینور اونور شنیدم که میگه نمیاد و حرف نمیزنه و ... .اما بخدا حوصلم سر میره از حرفهای تکراریش
ببین تورو خدا دختر شاه بودم الان شدم روانی😂