بحث میکردیم همون بحث زن و شوهری و خانواده همسر ازین چیزا من عصابم خراب شد لباس پوشیدم رفتم پارک بغل خونمون یکم اروم شم بعد زنگ زد گفت بدون اجازم نباید میرفتی من توقع داشتم درکم کنه اومدم خونه بحث شد باز ...من صدامو بردم بالا گفتم خوردم نکن با غررورت منو گفت میبرمت خونه بابات اونجا داد بزن گفتم چه ربطی داره بابام چیکار کنه گفتم قسم بخور جون پسرمونو با منو من قسم خورد