ببین تک تک کلماتت اشتباه ازش میباره
من چون خودم پدر و مادرم اینجوری بودن میگم
من سی سالمه
مامان بابام اختلاف داشتن
این از اون بد میگفت
اون از این
ناخودآگاه حس میکردم من باید تیم انتخاب کنم
ولی خب بزرگ که شدم گفتم من قطعکننده این چرخه باشم
۱۸ سالهام بود
کتابهای فرزندپروری میخوندم
کتاب پروژهی پدری رو میخوندم
الان دخترم چهارسال و نیمشه میبینمش کیف میکنم چقدر آرامش روان داره
چقدر به من و باباش اعتماد داره
نمیدونم حس میکنم من سختی کشیدم تا یاد بگیرم بچههام رو درست تربیت کنم
الان که متنت رو خوندم یاد خودم افتادم
من نه کینهای بودم
نه فضول نه هیچی دیگه
فقط پدر و مادرم فرزندپروری بلد نبودن
فکر میکردن بهترین پدر و مادر دنیان
ولی نبودن