چند روز پیش برای یکی دو روز اومدیم شهر من خونه پدریم
بعد یه مهمونی گرفتن خواهرم و شوهرش هم بودن
همونجا یه برنامه مسافرت چیدن خواهرم اینا با پدرم اینا
بعد اصلا من و شوهرمو نگاه نکردن چون میدونم ما توانایی این سفر رو نداریم
بعد شوهرم فردا صبحش گفت باید بریم خونه از تو ماشین تا الان که یک روز گذشته زندگی رو جهنم کرده برای من و خودش
میگه خانواده آت خیلی فرق میذارن بین و اونکی داماد
حق ام داره نمیدونم چی بگم واقعا بابام عاشق شوهر خواهر مه
بعد میکوبه تو سر من میگه تو یه قاشق بهت ندادن کل وسایل اون بوش بوده( نزدیک دو میلیارد براش جهزیزع خریدن )
خب گناه من چیه این وسط چرا منو زجر کش میکنه؟