#خاطرات_حاجتروایی_از_امام_زمان_ع
فاطمه جان این پیام آخری که گذاشتی در
مورد امام زمان.......چقد دلم گرفت،چقد
بغضم ترکید،مگه میشه با امام زمان دوستی
کنیم و به دادمون نرسه.منم یه روزایی باهاش
خیلی صمیمی بودم نسبت به الان.قبلا هم تو
گروه گفتم اینو یه شب گریم گرفت که آخه
امام زمان مهربونم میدونم ک هستی و وجود
داری ولی این همه اسمت رو لبامه آخه این
همه مهرت تو دلمه پس چرا یبار خابتو نمیبینم.
از این حرفا زدم و این مدلی گلایه کردم و خابیدم.
تو خوابم دیدم که دوتا خانم چادری تو یه
پلاستیک سفید رنگ دارن یه چیزایی پخش
می کنن.بعدش اومدن سمت من و بازش کردن
منم بردارم که دیدم گل یاس و یه مدل گل
سبز رنگ خوشگل و خییییلی خوش بو هست
گفتم اینا واس چی هس جواب دادن ک اینا رو
امام زمان برات فرستاده.
دیگه از حس و حال بیش از حد خوابم نمیگم
که محاله کسی بتونه اون حس رو درک کنه.
و اینطوری ازش نشونه خاستم و گرفتم
تا الان واس چیزای کوچیک تر به امام زمان رو
کردم و ده تا آیت الکرسی نذرش کردم و زودی جواب گرفتم.
همین چند روز پیش پسرم کلاس ابتدائی
هست و رفت مدرسه.قرار بود دو ساعت تو
کلاس باشن و بعدش برگردن.بعد یهو دیدم
دو ساعتشون دیگه تموم شده ولی اون نیومد
منتظر موندم ک الان میاد ده دیقه گذشت
نیومد با ترس همچنان منتظر موندم نیم ساعت گذشت نیومد.
چون بچه کوچیک دارم نتونستم برم دنبالش.
اومدم شاد رو چک کردم ک شاید پیامی
چیزی گذاشته باشن ک دیدم هیچی نیس.
بعد دیگه بیقرار شدم و سریع ده تا
آیت الکرسی نذر کردم و خوندم ک یا
هرجاست زود بیاد و یا به یه طریقی
آروم شم.ده تا خوندم و تموم شد که هم دلم
یکم آروم شد و هم اینکه به دلم افتاد ک باز
به شاد یه نگاه بندازم.شاد رو باز کردم دیدم ک
معلم تو گروه پیام گذاشته ک والدین محترم
نگران فرزندانتون نباشین واس بچه هاتون
کلاس تقویتی دو ساعته گذاشیتم و الان همگی سر کلاس هستیم.
ینی این پیام معلم مستقیما از طرف آقا بود.
پسرم خیلی شیطونه و اکثرا تو کوچمون بازی
میکنه.الانم ک هوا سرده بازم کار خودشو می
کنه.رفت بیرون ک بازی کنه و قرار شد زود
بیاد هر چقدر منتظر موندم نیومد از پنجره
هعی نگا کردم دیدم بیرون هیشکی نیس
بدجور نگران بودم ولی نمیتونستم برم پایین
دنبالش و باز ده تا آیت الکرسی نذر آقا کردم
و خومدم و تموم ک شد دیدم پسرم اومد بالا.
گف ک تو پارکینگ با بچه ها نشستیم و گوشی
بازی می کنیم و یه لحظه گفتم مامانم نکنه
تو کوچه منو نبینه و نگرانم بشه.و گف ک
اومدم بهت بگم جامو و دوباره برم سراغ
گوشی بازی.و بعدش رفت و منم حسابی
اشک شوق ریختم.انگار که اقا ب پسرم
گفته بود ک مامانت نگرانته و برو بهش
سر بزن.
ببخشید اگه اذیت شدی پیامم طولانی شد و اشکم در اومد باز😂