2777
2789

من باهاش قهرم

شوهرمم هفته ای یبار میره مامان باباشو میبیینه .مامانش ی خیابون اونورتر ماست دخترمم میبره 

بعد دخترم هروقت ک ميره بغل مادرشوهرم نمیره ققط نیم ساعت میبیندش و میاد 

الان هی ب شوهرم میگه زود زود بیارش منم برااینکه وابسته نشه نمیزارم گفتم دو هفته یا نهایت هفته ای یبار 

نمیدونم چی ب شوهرم بگم ک ب مادرش بگه ک نگه هی بیارش


زندگی بیش از انچه انتظارش را داشتم بمن سخت گرفته است...

وابسته چیه آخه

نوه شه 

نکن این کار ها رو بذار بره خودتم یکم وقت برا خودت داری

ﻭ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺩﺭﻭﻏﻲ ﻛﻪ ﺯﺑﺎﻧﺘﺎﻥ ﮔﻮﻳﺎﻱ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ، ﻧﮕﻮﻳﻴﺪ : ﺍﻳﻦ ﺣﻠﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﺍم ، ﺗﺎ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﻓﺘﺮﺍ ﺑﺰﻧﻴﺪ [ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺣﻠﺎﻝ ﻭ ﺣﺮﺍم ﺣﻜﻢ ﺧﺪﺍﺳﺖ ] ; ﻣﺴﻠﻤﺎً ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﻰ  ﺑﻨﺪﻧﺪ ، ﺭﺳﺘﮕﺎﺭ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ .(١١٦نحل)                              دوجمله از  #مالکوم_ایکس"اجازه ندهیم کسی که به ما ظلم می‌کند قواعد بازی را تعیین کند"."اگر نفهمید آمریکا در دنیا چکار می‌کند، نمی‌توانید بفهمید در کشور خود چکار باید بکنید".

بیشتر ببینید

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

عزیزم 

خواهرانه میگم چون خودمم دقیقا همین شرایط و داشتم و دارم


اون مادربزرگشه

 خیلی حس بدیه که انقد باهاش غریبی می‌کنه و بغلش نمیره

خب بگو هفته ای یکبار ولی چند ساعت برن.

تو باهاشون مشکل داری ولی اون نوه س. دوسش دارن

با نیم ساعت که وابسته نمیشه خواهر من.بزار ببره ببینتش .ببین قبول دارم مادرشوعرا ماهارو بد میسوزونن یدونه بیمارش قسمت خودم شده ولی بزار بچه رو ببینه 

یه صلوات برا امام زمانم میفرستی؟          گذرم تا به در خانه ات افتاد حسین،خانه آباد شدم من اُوون آباد حسین
عزیزم خواهرانه میگم چون خودمم دقیقا همین شرایط و داشتم و دارماون مادربزرگشه خیلی حس بدیه که انقد باه ...

شما فک میکنی دوسش داره واقعا؟؟؟

من فک میکنم از حرص من میگه بیارش ک لجبازی کنه

زندگی بیش از انچه انتظارش را داشتم بمن سخت گرفته است...

ک‌چی بشه تا آخر ک کوچیک‌نمیمونه بزرگ شده خودش می‌ره سمتشون

بزرگ شد بره مشکلی ندارم چون اونموقع عقل و شعور داره

زندگی بیش از انچه انتظارش را داشتم بمن سخت گرفته است...

با نیم ساعت که وابسته نمیشه خواهر من.بزار ببره ببینتش .ببین قبول دارم مادرشوعرا ماهارو بد میسوزونن ی ...

بخدا اصلا نمیخام شکلشو بیینم نمیخام تو خونم بیاد براهمین میگم ببره بچه رو

اما میترسم مواظب نباشه

زندگی بیش از انچه انتظارش را داشتم بمن سخت گرفته است...

لازم نیست چیزی بگید.. در کلام مهربان و در عمل بی رحم باشید.. برنامه بچینید تا دیدارها هفته ای یک بار ...

افرین 👍

زندگی بیش از انچه انتظارش را داشتم بمن سخت گرفته است...

ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779

تاپیک های به روز شده

2792
داغ ترین های تاپیک های امروز