با مادرش زندگی میکنم از دست مادر ذله شدم پدرمنو درآورده با من قهره زنیکه
شوهرمم از اونا بدتر تا منو میبینه انگار مار نیشش زده
منم زده شدم خستمممممممممممممممم
نه خونه دارم نه ارامش دارم نه یه شوهر با درک شعور دارم هیچییییی
میخام بچه هامو بزارم برم
بخدا انقدر منو زده دعوا بوده بچم 6 سالشه هنوز خوب حرف نمیزنه فکر کنم از ترسشه
میخام طلاق بگیرم
فقط نمیدونم چجوری بگم ک درک کنه
خیلییییییی عصبیه و زود داد هوار میکنه تعادل نداره
چجوری بگم آخه؟؟؟؟
خودم نقشم این بود ک بگم اگ خیلییی دوستم داری نمیخایی من اذیت شم طلاقم بده ابنجوری راحت تریم
هم من هم تو هم بچه ها
من نمبخام ب زور از مامان بابات جدا کنم تو ک مال جدایی نیستی پس بیخیال
ولی حس میکنم این خوب نیست
شما بگید بچه ها